فقط در کنار تو یه داستان خیلی شیرین و خاطره انگیزه و قراره تو ذهنتون حک بشه ❄️ اینبار ازتون انتظار دارم بیشتر خودتونو نشون بدید اگه دوسش داشتید ❄️ نویسنده : Ri.an تعداد پارت : 43 ❄️ اسپویل : - تو نمیتونی جونگکوک .. فکر کردی نمیدونم ؟ فکر کردی تمام این مدت اگه حرفی نمیزنم پس یعنی نمیدونم ؟ تا کی میخوای پنهانش کنی که نمیتونی بچه دار بشی ؟ کلماتی که از دهن تهیونگ خارج شدند تک تکشون مثل خاری تو قلب جونگکوک فرو رفتند .. چیزی که تمام این سال ها ازش میترسید و پنهانش کرده بود حالا تهیونگ فهمیده بود و به گفتهی خودش انگار خیلی وقت بود که از این حقیقت خبر داشت. جونگکوک شوکه و ترسیده لباس تهیونگ رو تو مشتش گرفت و با چشمای درشت شده و لبای لرزون تند تند گفت : - نه نه .. تهیونگ تو اشتباه میکنی .. چیزی که گفتی حقیقت نداره .. اصلا کی اینو بهت گفته .. من خودم نمیخواستم ایندفعه دیگه واقعیه قول میدم .. اگه .. اگه .. امشب انجامش بدیم .. با صدای فریاد تهیونگ خشکش زد و دستاش شل شد. - ساکت شوو .. تنها چیزی که الان میخوام ازت بشنوم اینه که چرا تمام مدت سعی کردی ازم پنهانش کنی ؟ درست جوابمو بده نه انکار کن نه دروغی که ۱۰۰ ساله میشنوم بگو. ❄️ کاپل : ویکوک - نامجین - سکرت ژانر : تاریخی - رمانس - امگاورس - امپرگ - اسمات