سلامممممم بعد مدت ها اومدم با یه کامبک قوی😎
7655 کلمهههههه تقدیم نگاهای قشنگتون
کامنتتتت یادت نره لاولی😁🤍
شرط آپ بعدی : ۶۰ کامنت
....
تهیونگ همانطور که بوسه های ریزی روی صورت جیمین می کاشت با صدای خماری لب زد
×ولی باید جبرانش کنی پسرکم...
جیمین با چشمان خمار نگاهی به دو مرد روبهرویش انداخت و گفت
_من واسه شما هرکاری میکنم آلفا های من
با این حرف جونگکوک به سمت لب های سرخ پسرک هجوم برد و تهیونگ مشغول در آوردن لباس جیمین شد .
بعد از اینکه لباس های جیمین را از تنش خارج کردن جونگکوک در حالی که نفس های تندی از هیجان میکشید بوسهی خیسی روی جناق سینهی پسر گذاشت و با بهت گفت
+تو چطور انقدر سفیدی جیمینم ...
تهیونگ بوسه ای روی نیپل جیمین گذاشت
×بدن لونای ما خیلی نرم و داغه
جیمین از خجالت چشمانش را پوشانده بود، جونگکوک سعی کرد دستانش را کنار بزند و با بوسه های نرم و خیسی که اطراف گوش پسرک میزد گفت + تو نباید از ما خجالت بشی قشنگ من ... باشه؟
جیمین باشهی آرامی گفت و سعی کرد خونسردی خودش را حفظ کند و به آرومی لباس های جونگکوک رو از تنش خارج کند... که ناگهان صدای ناله اش زیر گوش جونگکوک بلند شد .
تهیونگ که لباس هایش را در اورده بود ، عضو کوچک جیمین را در دهانش فرو برد و با صدا ، شروع به مکیدنش کرد .
جیمین داشت احساسات جدیدی را تجربه میکرد ... احساساتی که برایش شیرین و داغ بود
جونگکوک جانمی زیر گوش جیمین گفت و مشغول مکیدن نیپل های نرم پسرک شد .
صدای ناله های کشدار جیمین بالا گرفته بود . دستانش در موهای جونگکوک مشت شده بود و قوس هایی به کمرش میداد تا عضوش بیشتر در دهان تهیونگ فرو رود .
آن دو جایشان را باهم عوض کردند، تهیونگ به جان لب های جیمین افتاد و زبانش را داخل دهان پسرک بازی میداد
همکاری های ناشیانه جیمین باعث میشد حرارت بدنش بالا تر از حد عادی برود .
جونگکوک با زبانش جاهای مختلف ران پسرک را میمکید و بوسه و گاز های ریزی از آن میگرفت، دلش میخواست بعدا رَدِ این عشق بازی شیرین را ببیند .
یک انگشتش را در سوراخ تنگ پسرک فرو برد که جیغ و گریه جیمین بلند شد
تهیونگ اشک های پسرک را بوسید و با مالیدن عضو پسر سعی بر کم کردن دردش داشت .
جونگکوک یک انگشت دیگرش راهم اضافه کرد و آنقدر عقب جلو کرد تا کمی جا باز کند.
چیزی تا کام شدنش نمانده بود که دو برادر دست از کارشان کشیدند . تهیونگ زبانش را از سینه تا بالای گردن پسرک کشید و با صدایی که بم تر از همیشه بود گفت
×پسرم آمادهای که با ما یکی بشی؟!
جیمین که بخاطر کام نشدن حال خوبی نداشت درحالیکه اشک از چشمانش سرازیر میشد با چشمانی خمار گفت
_ هااهه شما ...شما لعنتی ها خیلی بزرگین... ولی الان فقط میخوام... میخوام حستون کنم .
جونگکوک تکخندی زد
+اوه میبینم که بی طاقت شدی عزیزکم؟!
جیمین دستانش را روی عضو جفت هایش گذاشت و رو به جونگکوک با بیحالی گفت
_فقط کارتو بکن جونگکوکی
جونگکوک خندهای سر داد و گفت +چشممم لونای من
جونگکوک در زیر و تهیونگ بر روی جیمین قرار گرفت .
+جیمینم ممکنه الان اتفاق های عجیبی بیوفته ... هر چی که شد نترس چون اینا جزئی از قدرت های ماست .
_مثلا چه اتفاق هایی ؟
تهیونگ: الان که ما امادهی یک رابطه ی کاملیم نور ماه هم بیشتر شده ... جیمین امشب قراره به خودِ واقعیمون تبدیل بشیم ...(با هیجان ادامه داد) حالا آماده ای؟؟
جیمین با مکث سرش را به نشانه ی رضایت تکان داد و همان لحظه تهیونگ و جونگکوک باهم عضوشان را وارد کردند که همزمان نالهی دو مرد و جیغِ دردناک جیمین بلند شد .
_آهه این خیلی دردناکههه آیییی
جونگکوک شروع به مالیدن عضو جیمین کرد و تهیونگ هم با بوسیدن صورت پسرک سعی در آرام کردنش داشت
دقایقی مکث کردن تا جیمین به سایز عضو هاشون که کم هم نبود عادت کند .
×اههه جیمینم تو خیلی تنگی ... هاااهه گریه نکن عزیزم
جیمین بعد کمی مکث کردن بهشون اجازهی شروعِ ضرباتشون رو داد.
حفره ی جیمین انقدر تنگ و کوچک بود که عضو هایشان به سختی حرکت میکرد .
جیمین_ اییی درد میکنههه
× جانم... جانم پسرم ... آروم باش ... الان خوب میشه
جونگکوک کمی بعد نقطهی حساس جیمین را پیدا کرد و سعی کرد ضرباتش را به همان قسمت معطوف کند .
_اههه جونگکوکی ... همونجا... لطفا همونجاا... هاااهه تهیونگی
صدای لوند و ناله های کشدار جیمین باعث میشد آن دو برادر از خود بیخود شوند .
هر دو باهم در بدن کوچک پسرک میکوبیدند و نوا های عاشقانه زیر گوشش زمزمه میکردند .
جونگکوک عضو پسرکش را در دست گرفته بود و بالا و پایین میکرد و با شستَش کلاهکِ صورتی رنگش را نوازش میکرد ...
کمی بعد تهیونگ و جونگکوک جاهایشان را عوض کرده بودند و این صدای ضربه ها و ناله هایشان بود که در اتاق انعکاس داشت
جیمین دیگر در حال خودش نبود خون در رگ هایش به سرعت جریان داشت، آلفاهایش از تمام نقاط حساس بدن جیمین آگاه شده بودند و سعی داشتند پسرکشان را به اوج لذت برسانند.
تهیونگ حس میکرد که بدنش در حال واکنش نشان دادن است
×اههههه پسرمم تو خیلی جذاابی
+بدنم داره میسوزهههه
با گفتن این حرف ضرباتی که میزدند را تند تر کردند ... خودشان هم نمیفهمیدند برای چه این حالات را تجربه میکنند ... اینکه چرا تا این حد میل و هوس در آنها افزایش یافته ...
نور ماه لحظه به لحظه اتاق را روشن تر میکرد تهیونگ درحالیکه با سرعت درون پسرکش ضربه میزد متوجه چشمانش شد که به رنگ سفید در آمده و نورانی شده بود...
نزدیکِ به اوج رسیدنشان بودن ، ناله های جیمین اتاق را پر کرده بود .... تهیونگ و جونگکوک با فرو بردن سر خود در گردن جیمین، همزمان با فشار خودشان را درون حفره ی تنگ جیمین خالی کردند و با دندان های نیشِشان که بزرگتر شده بود جیمین را مارک کردند .
جیمین با جیغ بلندی به کام رسید و از لای چشمانِ خمارش اتاق را دید که نورانی و سفید شده بود و دیگر چیزی نفهمید...
...
نمیداند روز است یا شب ... حتی نمیداند در چه حالتی است ... فقط حس میکند وجودش با دیگری عوض شده ... انگار در اغما گیر افتاده بود ...
با حس دستی که موهایش را نوازش میکرد چشمانش را باز کرد
×بیدار شدی جیمین؟
هنوز دیدش تار بود ولی صدای تهیونگ را تشخیص میداد .
وقتی کامل بهوش آمد با دیدن نگاه های بالا سرش به ضرب بلند شد، درد ناگهانی کمر و باسنش را نادیده گرفت و صاف نشست .
این دو نفر که بودند؟؟؟؟
_شــمـ... شما
+نترس جیمینم... ینی میخوای بگی مارو نشناختی؟؟ هنوز خودتو ندیدی
این دو جفت هایش بودند؟
تهیونگی که چشماش به رنگ آبی شده بود ... درست همرنگ زمانی که تبدیل به گرگ الفای غول پیکرش میشد
و جونگکوک با چشمان قرمز و پر نفوذش به او زل زده بود
جیمین با بهت به طرح های عجیبی که روی دستان جفت هایش شکل گرفته بود نگاه کرد .
جیمین با خودش صادق بود آن دو زیادی جذاب شده بودند! پس این بود تغییر و اتفاقی که از آن حرف میزدند ...
تهیونگ ناگهان جیمین را عمیق در آغوش گرفت و گفت
×اخخخ خدایااا تو چطوری انقد قشنگ شدی الههی من ... توهم جذاب شدی عزیزکمم
_چیشد؟؟؟ تو فهمیدی من به چی فکر کردم؟
×اره خودمم الان متوجه شدم
+فکر کنم این یکی از قدرت هامونه... جیمین تو متوجه نمیشی ؟؟
_نه جونگکوکی من چیزی حس نمیکنم ... این تغییرات برای شما بود، واسه من که نبود
× شوخی میکنی؟؟ تو هنوز خودتو ندیدی فرشته کوچولو!
جیمین دو ثانیه به تهیونگ خیره شد و یهویی با سرعت خودش را به آیینه گوشه اتاق رساند...
این خودش بود؟ این جیمین بود ؟؟
او قطعا یک الهه شده بود ... یک الهه با موهای بلند که انتهایش به رنگ سبز بود
یک الهه با چشمان سیاه و مژه های بلند که مانند صدف از مرواریدِ درونش محافظت میکردند، زیر چشم راستش حالهی رنگی و براقی وجود داشت ... گویی رنگین کمانی در زیر چشمش قرار داشت . پوستش از قبل هم سفید تر شده بود .
جیمین با کشیدن دستش روی آن رنگین کمان سعی داشت ببیند پاکمیشود یا نه
تهیونگ و جونگکوک سمتش آمدن و تهیونگ با تکخندی دست جیمین را از چشمانش فاصله داد
×پاک نمیشه وروجک ... پوستتو زخم میکنی ... تو الان فوقالعاده زیبا شدی ... تو لونای مایی قشنگ من... فقط ما.
+کاملا میتونم حس کنم وقتی بهت نزدیک تر میشم قدرت به وجودم تزریق میشه ... بوی نارگیلت حالا بیشتر هم شده عشقِ من
جونگکوک بعد این حرفش با بی طاقتی سرش را در گردن لونا فرو برد و عمیق نفس کشید .
جیمین در آینه به خودشان نگاه کرد . تهیونگ از آینه به چشمان جیمین نگاه کرد و گفت
× از نشانت خوشت میاد ؟
جیمین خیره به گردنش شد که طرح های زیبایی به رنگ سفید رویش شکل گرفته بود . دستی رویشان کشید و گفت
_فوق العادن... ولی چرا برای من سفیده؟
جونگکوک جواب داد +شاید چون تو یه الههای پسرکم ... تو فرزند الههی ماهی ... اون تورو نشانه گذاری کرده .
×جیمین ... ممنون برای دیشب ... ممنون که باعث شدی از تنهایی و حس بدی که داشتیم نجات پیدا کنیم ... اگه تو نبودیـ..
جیمین انگشت اشاره اش را روی لب های تهیونگ گذاشت
_هیششش ... تهیونگی من الان هستم و ...خیلی ... دوستتون دارم.. خیلی زیاد.
+اخخخ من فدای تو بشم جانِ من ... ماهم دوستت داریم قشنگم... تو چطور میتونی با یه جمله مارو از پا دربیاری؟ نمیگی اینجوری که حرف میزنی شق میکنم؟
_یااا جونگکوک خیلی پررویی
× پررو چرا منم میخوام خبب
بعد گفتن این حرف لبانش را روی لبهای سرخ و برآمده لونایش کوبید و با دستش شروع به مالیدن عضو جیمین کرد ...
....
خب گایز اینم از پسرای قشنگم با ظاهر جدیدشون🥺
تو پارتای بعد با قدرت های پشم ریزونشون اشنا میشین
و اینکهههه
یادت باشه اگه دوست داری پارت بعدی رو بخونی
کامنت یادت نره!
😁❤️
به گردهی زرّینِ خورشیدِ درخشان و عشق بازی ستارگان دوستَت دارم♡
در پناهِ آغوشِ عاشقِ پرودگار، ماه باشید 🌙