part 17

5.3K 704 86
                                    

اصلا فکرشم نمی‌کردم دهم بشه همش به خاطر شماست خیلی ازتون ممنونم هرچی بگم نمیتونم منظورم و برسونم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوستون دارم ♥️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اصلا فکرشم نمی‌کردم دهم بشه
همش به خاطر شماست
خیلی ازتون ممنونم هرچی بگم نمیتونم منظورم و برسونم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوستون دارم ♥️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

یونگی بدون در زدن وارد اتاق جیکوب شد و رو به ته گفت: میخوام باهات حرف بزنم ته جدیه

همه از این حرف تعجب کردن ته همراه یونگی به اتاق خودش و جونگ کوک رفتن
ته روی تخت نشست یونگی کنارش نشست و گفت:ته من می‌خوام با جیمین ازدواج کنم ولی نمی‌دونم چیکار کنم

ته که دهنش باز مونده به یونگی خیره شده بود
یونگی دهنش و بست و گفت: زودباش ته

ته به خودش اومد و گفت:خب خیلی یهویی بود...میری یه حلقه خیلی خوشگل می‌خری به جیمین میگی میخوای بری یه سفر کاری تو این مدت ما برای مراسم آماده میشیم بعد من میارمش سر مراسم و تمام

یونگی:خیلی ساده نیست
ته چشماشو ریز کرد و گفت:چی تو کلته هیونگ
یونگی بعد چند ثانیه گفت:نه نظر خوبی نیست اگه این کار و بکنم جرم میده
ته:خود دانی
و از اتاق خارج شد

توی هال جونگ کوک و جیمین و جیکوب نشسته بودن جیمین در حالی که با موهای جیکوب بازی میکرد گفت:چی گفت یونگی

صدای یونگی از پشت سر ته اومد:کاری برام پیش اومده باید برم دگو برگشتم بهتون خبر میدم

تا چند ثانیه بعد رفتنش خونه تو سکوت بود
جیمین با عصبانیت گفت:این رفتار مسخرش یعنی چی؟؟حتی خداحافظی هم نکرد

ته و جونگ کوک چیزی برای گفتن نداشتن
جیمین زیر لب غر میزد:پسره مغرور پررو از خود راضی

کوک:جیمینا من اینجا نشستما!!
جیمین با خشم گفت:خب باش
به سمت آشپزخونه رفت
کوک رو به ته گفت: چی شد یهو؟؟
ته:بعدا بهت میگم
جیکوب که تا اون لحظه ساکت بود گفت:من گشنمه مامان

ته:الان میرم یه چیزی برات میارم
وقتی نزدیک آشپزخونه شد صدای گریه شنید با عجله وارد شد و دید جیمین پشت میز نشسته و سرشو تو دستاش قایم کرده و آروم گریه می‌کنه

ته تو دلش خودش و بخاطر نقشش لعنت کرد
از پشت جیمین و بغل کرد و سرشو بوسید
جیمین با گریه گفت:م.مگه..منو..د..دوست نداشت

Kookv Magic Of Love [ Completed ]Where stories live. Discover now