Chapter 5

225 52 28
                                    

* باورم نمیشه قبول کرد  "

لیام فریاد زد و سمت هتل هیلتون روند .

چرا تعجب کرده ؟ اون که خودش بهم میگفت قبول میکنه ...!

+ خب اره اون قبول کرد لیام و تو واقعا باید اروم بگیری ..."

خندیدم و سرمو به پنجره تکیه دادم .

وقتی نزدیک هتل رسیدیم ضربان قلبم رفت بالا ...

لیام ماشین رو روبه روی هتل پارک کرد و من پیاده شدم .

به آسمون نگاه کردم و دیدم ابرا چقدر خاکستری شدن ... شاید بخواد بارون بیاد ...

لیام منو کشید سمت هتل و من خندیدم ...

دوتا مرد هیکلی جلومون وایسادن

~ لیام پین و نایل هوران ؟ "

من مضطرب تر از اونی بودم که بتونم جواب بدم...

میتونستم صدای قلبمو بشنوم که دیوانه وار به سینم میکوبید ...

چرا من اینقدر نگرانم ؟ شاید ...

* بله . شما مارو میشناسید ؟

لیام جای دوتامون حرف زد.

سرمو برگردوندم و هری رو دیدم که از آسانسور اومد بیرون .

اون اومد روبه روی منو لیام وایساد و اون دوتا مرد رفتن بغلش وایسادن .

_ اقایون ... چقدر از دیدنتون خوشحالم ..."

از گوشه ی چشم به لیام نگا کردم که به هری خیره شدم بود ... شاید اونم مثل من هیپنوتیزم شده بود ...

+ همچنین " زیر لب گفتم و رومو برگردوندم ....

یه دفعه زینو دیدم که داره کلی بارو با خودش میکشه و میاد سمت ما ...

+ معذرت میخوام ... "

سریع دویدم سمت زین و وسایلشو ازش گرفتم

^ مرسی نی ... تو ناجیه زندگیه منی.."

گفت و شقیقمو بوسید و من با خجالت لبخند زدم...

زین چند ماهیه که رو من کراش داره

من قبلا بهش گفتم که فقط به عنوان یه دوست دوستش دارم و هیچ حس رمانتیکی بهش ندارم ولی اون همچنان به این اشاره های شیطنت امیز ادامه میده...

با هم رفتیم سمت لیام و هری

+ زین ایشون هری استایلز هستن ... هری این زینه "

اونا رو به هم معرفی کردم و با هم دست دادن

_ خوشبختم " 

گفت و لبخند زد ولی فقط من فهمیدم چقدر مصنوعی بود لبخندش ...

هری مارو سمت اتاقی هدایت کرد که قرار بود توش عکس بگیریم ...

50 Shades Of Him | N.S |Where stories live. Discover now