part 5

527 90 14
                                        

یوگیوم💙

_یاااااا تو مردیییییی

خواستم بگیرمش ولی دیگه دیر شده و اون فرار کرده بود لعنتی لعنتی با پشت دست لبمو پاک کردم انقد عصبانی بودم که نمیدونستم چیکار کنم سعی کردم با نفس عمیق

خودم رو اروم کنم اون لعنتی کی ازم عکس گرفته؟

حتما داره بلوف میزنه سعی کردم با این فکرا خودمو اروم کنم باید برمیگشتم وگرنه باید تا یه ماه به غر غر هایی مامانم گوش بدم از جام بلند شدم و سمت جایی که نشسته بودند رفتم

_یوگیوم پسرم کجا موندی میخواستیم بریم

به بم بم نگاه کردم داشت وسایل رو تو ماشین میذاشت که

همون لحظه نگام کرد و بهم چشمک زد چشم غره ایی

بهش رفتم

_همین دوروبرا بودم مامان ببخشید دیر کردم

_اشکالی نداره عزیزم لطفا کمک کن که وسایلو تو ماشین

بذاریم

سرمو تکون دادم


......


مامانم جلوی خونه ایی که انگار خونه ی بم بم بود وایستاد مامانا از هم خداحافظی کردن و منم با احترام با مادر بم بم

خداحافظی کردم ولی مادرش قبل اینکه پیاده بشه رو به من گفت

_یوگیوم پسرم میشه لطفا بهم کمک کنی وسایلو تو خونه ببرم؟ بم بم تنهایی از پسش برنمیاد و منم یکم پشتم درد میکنه

به هیچ وجه دلم نمیخواست بیشتر از این بم بم رو تحمل کنم اما از روی ادب قبول کردم و پیاده شدم وسایل باقی مونده که توی جعبه عقب ماشین بود رو برداشتم و سمت خونه رفتم بم بم زودتر وارد خونه شده بود

مادرش انگار تو ماشین با مامانم حرف میزد اه کشیدم و وارد خونه شدم

خونه ی خوشگل و جمع و جوری بود وسایلو تو اشپزخونه گذاشتم و برگشتم برم که با بم بم مواجه شدم والبته اون نیشخند همیشگیش... خواستم بی توجه از کنارش


بگذرم

_نمیخوای بوس شب بخیرم رو بهم بدی؟

این پسر دیگه داره زیادی پررو میشه

_تنها چیزی که الان میتونم بهت بدم یه مشت تو صورتته میخوایش؟

_آه فک کردم به توافق رسیدیم حالا چیکار کنم؟

انگشت اشاره اش رو روی لپش گذاشت و ادای فکر کردن دراورد

_ ینی باید اون عکسا رو تو کل مدرسه پخش کنم؟

_داری بلوف میزنی

_اوه جدی؟

گوشیشو از جیبش دراورد و بعد از چند ثانیه با دیدن عکس توی گوشیش شوکه شدم یه عکس از من بود که خواب

beautiful mistake s1Where stories live. Discover now