(ووت فراموش نشه)
"کارو"
بالاخره بعد کلی گشتن پیداش کردم ، این کلاب لعنتی خیلی بزرگ.
"چه عجب از خواب ناز بلند شدی !"
" یک ربعی هست دارم دنبالت میگردم بیام پیشت ، قبلشم با جناب استایلز قرار ملاقات یکهویی داشتم !"
" عه ، پس از اتاق اومد بیرون و رفت طبقه بالا قبلش حساب تورو رسید ."
خندید.
" اره اونم چجورم !"
" خب دیگه به حرفاش گوش بده ، دلت نمیخواد که برگردی مکان تربیت دوباره؟!"
" نه "
" خوبه ، حالا هم برو سریعتر حاضر شو ، توی کمد اون اتاق لباس زیاده ، توی مکان تربیت حتما یاد دادن بهت که چجوری لباس بپوشی و ارایشتو و ... رو باهاش مچ کنی ، پس خودت میدونی دیگه ، بهترین ارایش و تیپ ."
"کارم چیه؟!"
" فعلا برای امشب حالت گارسون رو داری ، نوشیدنی یا هر چیزی که از بار بهت میدن رو میبری میاری."
" باش ، فقط خوابیدن و سکس و ... که در کار نیست؟!"
توی دلم رختشویی شده بود.
" امشب نه ، ولی بالاخره با این موضوع باید کنار بیای ، این وظیفه همه ی دخترای اینجاست."
"میدونم ، من دیگه میرم بالا."
سرشو تکون داد.
" به هم اتاقیتم بگو حاضر باشه ، یک ربع ده تموم دخترا باید حاضر سر کار خودشون باشن ."
" اوک"
از پله ها بالا رفتمو رسیدم به اتاق.
در اتاقو بستم.
شایلی رو دیدم که توی کمد در حال گشت و گزار بود و یک حوله دورش بود.
شایلی یک لحظه سرشو برگردوند و منو دید.
" یا مسیححح ، ترسیدممم ، یک تقی توقی ، به فکر قلب گنجیشکم باش ."
دستشو گذاشته بود رو قلبش و ادا های مزخرف در می اورد.
چشمامو براش چرخوندم.
" الیسا من نگرانتم ، انقد این چشم هارو ورزش میدی آخر از حدقه میزنن بیرون !"
انگشت فاکمو بهش نشون دادم.
"بفرما اینم از بی ادبیت."
حولشو سفت کرد.
"چه عجب اومدی ، گفتم اون پایین زندانیت کردن ."
"ساعت چنده؟"
" ده دقیقه به نه"
" کارولین گفت یک ربع ده باید آماده پایبن باشیم ."
گفتمو خودمو پرت کردم روی تختم.
" خب بلند شو دیگه ، چیزی نمونده که تا یک ربع ده ، برو دوش بگیر یک لباس خوب انتخاب کن ، آرایشتم که کلی طول میکشه."
YOU ARE READING
~Dark Heart~《H.S》
Fanfiction"الیسا... تو قراره همراه من توی این سیاهی غرق بشی ! پس باید بهش عادت کنی...." اون شیطان ، با لحن تاریکی بهم گفت و باعث شد خالی از زندگی بشم.." ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ _اون هیچ حسی تو قلبش نداشت،هیچی.. یک انسان کاملا بدون احساس، با یک قلب کاملا تاری...
