از رکاب اتوبوس بالا رفت و درحالی که هندزفریش رو توی جیبش جا میداد سرش رو بالا آورد که برای لحظه ای حس کرد تمام بدنش سست شده درحالی که قلبش با سرعت هرچه تمام تر خون رو پمپاژ می کنه!
پسر به نیم رخ راننده ای خیره شده بود که فرمون ظریف رو محکم در دست گرفته و رگ های دستش برجسته شده بودن...
متوجه نشد که چقدر به مرد خیره شده اما با چرخش سر راننده به سمتش با گونه هایی سرخ شده روی ردیف اول جا گرفت.
نمی دونست چرا نمی تونه چشم برداره از اون نیم رخِ جذاب با اون موهای سیاهی که به یک سمت کج شده بودن و یا از اون چشم هایی که با جدیت به جاده خیره شده بودن و چونه ای که مثل چاقویی برنده قلبش رو درهم تنیده و صاحبش رو در یک آن توی اون جا داده بود...برای فلیکس سوال بود که چطور یه راننده می تونه انقدر جوون و جذاب باشه و چطور ممکنه که یه فرد حتی توی لباس فرم هایی به اون سادگی خاص بنظر برسه!
اونقدر غرق چهره مرد بود که متوجه نشد مسیر چجوری طی شد اون حتی نفهمید چطور از حیاط مدرسه گذشت و درنهایت در حالی خودش رو پیدا کرد که روی صندلیش نشسته و دستی شونهش رو به شدت تکون میده."هی فلیکس حالت خوبه؟ چی تو اون صندلیه کوفتی پیدا کردی که از لحظه ای اومدی زل زدی بهش؟!"
صدای جیسونگ مثل همیشه به حدی بلند بود که توجه تمام کلاس رو به سمتشون جلب کنه...
فلیکس سرش رو به سمت راست چرخوند ومستقیم به چشم های دوستش خیره شد اما چیزی نگفت
"لی فلیکس یا الان جوابمو میدی یا آنچنان میزنمت که اسمتم یادت بره"
"جیسونگ؟"
"چیه؟"
"خیلی...خوش قیافه...بوددددد..."
پسر درحالی که چشمهاش می درخشیدن با هیجان گفت و باعث شد دوستاش با دهن های باز بهش خیره بشن"کی فلیکس؟کی خوش قیافه بود؟"
سونگمین که تا اون لحظه مشغول خوندن کتاب بود با تعجب پرسید و خودش رو به پسر نزدیک تر کرد
"اون...اون راننده جوونه"
"ایش! راننده؟ یه جوری گفت فکرکردم یه آدم جذاب مثل وونپیل هیونگمو دیدی!"
سونگمین با قیافهی پوکری گفت و دست به سینه به صندلیش تکیه داد و لبهاش به شکل یه خط در اومدن.جیسونگ نگاهش رو از سونگمین گرفت و رو به پسر کوچک تر که لبخند تمام صورتش رو پوشونده بود گفت
"لیکس راننده جوونِ کیه؟کِی دیدیش؟"
"امروز که دنبالم نیومدی با اتوبوس اومدم راننده اش خیلی جذاب بود...فکرکنم...فکرکنم عاشقش...شدم"
فلیکس با هیجانِ توام با خجالتی گفت و گونه های سرخ شده اش رو با دستهاش پوشوند."زندگیه شخصیت به خودت مربوطه ولی، تو حتی یک ساعت هم نیست طرف رو دیدی و حتی اسمش رو هم نمی دونی،بعد میگی عاشقش شدم؟ داستانِ زندگیه منو یادت رفته؟"
سونگمین با صدای آرومی گفت و جیسونگ ادامه داد
"سونگمین راست میگه لیکس شاید فقط ازش خوشت اومده به خاطر قیافه اش یا هر چیز دیگه ای..."

YOU ARE READING
1004 || ᴄʜᴀɴɢʟɪx
Fanfiction"لی فلیکس"پسری که مسیر سرنوشتش با پا گذاشتن به اتوبوس ۱۰۰۴ عوض میشه. در حقیقت این رانندهی اون اتوبوسِ که با دزدیدن قلبش تمام زندگیش رو عوض می کنه... اما یه چیزی درمورد اون راننده با بقیه راننده ها متفاوته... حرفای اطرافیانش... اون واقعا فقط یه رانند...