نگاهم به جوهیون که از دور داشت به من لبخند میزد افتاد، اما وقتی ظاهرم رو دید لبخندش قطع شد. اومد پشتم رو مالید و گفت:" حالت خوبه مینی؟"

شکمم رو نگه داشتم و داشتم برسی می کردم که به سمت دستشویی بدوم یا نه؟ نمی دونستم که میتونم به موقع برسم؟ به جای اون، به سمت در، جایی که چند تا سطل آشغال بزرگ داشت دوییدم و هرچیزی که خورده بودم رو بالا آوردم، که البته زیادم نبود.

جوهیون پشت سرم اومد و کمکم کرد تا بشینم.

" بیا ببرمت خونه باشه؟"

سر تکون دادم و گفتم:" نه!حالم بعدا بهتر میشه. امروز باید برم سر کار."

اخم کرد و گفت:" جیمین!تو به دکتر احتیاج داری."

خواهشمندانه گفتم:"نه..نه! قول میدم حالم خوبه. چیزیم نیست، فقط احتیاج به یه کم استراحت دارم."

دستوری گفت:" اما اگر یه کم دیگه بهتر نشدی می برمت خونه."

لبخند زدم رو دستش رو فشردم:" ممنون!"

بعد از اینکه مجبور شدم یک بار هم از کلاس برم بیرون تا بتونم بالا بیارم، اون خیلی جدی مجبورم کرد که از مدرسه برم. جونگ کوک هم-برخلاف میلم- موافق بود. وقتی جوهیون ماشین رو روشن کرد، سرم رو به گنجره ی خنک تکیه دادم و گفتم:" لطفا من رو ببر دفتر کارم."

اخم کرد. مشخص بود که موافق نیست:" جیمین!"

اما قبل کامل کردن جملش گفتم:" لطفا! باید برم سر کار. اگر اونجا حالم بهتر نشد، بعدش میرم خونه. هیونگ هم اونجات. مشکلی پیش نمیاد." بهش اطمینان دادم. نفسی بیرون داد و تایید کرد.

به دفتر رسیدیم. از اونجا می تونستم نامجون و یونگی رو ببینم که باهم حرف می زدن. وقتی جوهیون دست هام رو گرفت و به سمتم خم ش و من و رو بوسید کمس سرخ شدم.

خداروشکر وقت کرده بودم دهنم رو قبل رفتن از مدرسه، توی دستشویی بشورم. من هم بوسیدمش و گفتم:" بسه دیگه! مریض میشی ها!" کمی نالیدم.

کنار لب هام نفسش رو حبس کرد و گفت:" برام مهم نیست. اون وقت باهم مریض می شیم!"

دست هاش صورتم رو محکم گرفتن و شروع به عمیق تر بوسیدنم کرد. خیلی حس خوبی بود، اما واقعا به لب های خشن و طماع یونگی و حس بوسش نمیرسه!

بوسه ها و لمس های نرم و آروم جوهیون اونجوری که میخوام باعث جرقه های کوچیک درونم نمیشه! فقط باعث میشه بیشتر احساس گناه کنم.

زیرلب گفتم:" دیـ... دیگه باید برم."

با بی میلی رهام کرد و پرسید:" باشه. راستی، داشتم فکر می کردم که دوست داری این آخر هفته باهم بریم سر قرار؟"

به نظر می رسید کمی خجالت کشیده. لبم رو گاز گرفتم و گفتم:" باشه."

" خوبه. پس، فردا می بینمت!"

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now