موشک بالستیک

Start from the beginning
                                    

لبهاش رو بهم فشار داد و نفس عمیق کشید .
-"بله آقای پارک . خوب شستم "
-" چرا بوی دتول نمیدی پس؟"

بکهیون که میدونست با همچین سوالی روبرو میشه در انتهای حموم کمی از اون مایع رو رقیق کرده بود و به سینه ش مالیده بود . نمیخواست پارک دیوانه دوباره دچار پنیک بشه و خودش رو به در و دیوار بکوبه .

بی پروا مقابلش ایستاد و کمی یقه ی حوله رو باز کرد :" بو کنین . بوی اورژانس میدم . خیالتون راحت باشه "

چانیول بوی دل انگیز دتول رو در مشامش حس کرد، اما نگاهش روی صحنه ای که مقابلش میدید، قفل شده بود .
مطمئن بود که احتمالا تا اخر عمرش صحنه ای به زیباییِ سینه ی سفید بکهیون و قطرهای آبی که روش در حال حرکت بودن،  نخواهد دید .

قبل از اینکه در قسمت پایین تنه دچار دگرگونی بشه ، خودش رو عقب کشید .

به صندلی جلوی دستش اشاره کرد کرد :" بیا بشین و موهات رو خشک کن . باید مواظب باشیم سرما نخوری آلوده "

-" من آلوده نیستم "
بکهیون زیر لب اعتراض کرد و سشوار رو بدست گرفت و مشغول خشک کردن موهای نسبتا بلندش شد .

چانیول نمیتونست انکار کنه که یکی از چیزهایی که در مورد اون پسر دوست داره ، موهاش هستن .
-" اینجا بکهیون ...... اونطرفتر ....... زیرشو خوب خشک کن ....... گوشهات رو هم ‌خشک کن "

و دقیقا دو ثانیه قبل از اینکه بکهیون سشوار رو به صورت اون مرد بکوبه چانیول اون رو ازش گرفت .
-" بده به من . تو نمیتونی . اینجوری تا بری بیرون سرما میخوری"

سشوار رو به سمت موهای نرم پسرک‌ که در هوا از سمتی به سمت دیگه پرواز میکردن گرفت .
با وجود اینکه تازه دستش رو ضدعفونی کرده بود و دیگه دلش نمیخواست به چیزی دست بزنه اما خودش رو راضی کرد که اون همین چند دقیقه پیش حموم بوده و دست زدت بهش دستش رو آلوده به میکروب و باکتری نمیکنه .

واقعیت این بود که دلش میخواست هر طور شده دوباره پسرک و موهاش رو لمس کنه .
کشش و میلش به لمس اون موهای پریشون اونقدر زیاد بود که حتی اگه به تمیز بودنش اطمینان نداشت هم، اینکار رو میکرد .

با نوک انگشت موهای مرطوب بکهیون رو حرکت داد و بدنش از یک حس جدید که شناختی ازش نداشت پر شد .
اون یک حس خوشایند جدید رو کشف کرده بود که زیاد شباهتی به میل جنسی نداشت .
میخواست هر روز و هر لحظه موهاش رو لمس کنه و پر از حسهای خوب بشه .

اون هیچوقت دنبال عشق نبود، هیچ شناختی هم ازش به جز چیزهایی که در سریالهای رومانتیک میدید نداشت . اما دلش میخواست اون پسر کوچولوی آلوده رو کنار خودش نگه داره .

به هر حال وقتی خوب تمیز و ضدعفونیش میکرد مشکلی باهاش نداشت و باعث وحشتش نمیشد .‌مخصوصا که میدونست اون کاملا سالمه .
شاید مردم عادی هم همینطوری عاشق میشدن .‌
باید حتما از سهون مشاوره میگرفت که چطور میتونه توجه اون پسر رو جلب کنه تا چند ماه بعد از کنارش نره .‌

●•°○I Sold My Virginity Online○°•●Where stories live. Discover now