2

3.5K 501 511
                                    


زنگ تفریح بود.
من و شاهین گوشهٔ حیاط 80 متری نشسته بودیم.
حیاط مدرسه انقدر کوچیک بود که ناخودآگاه چشم تو چشم هر کسی بشی.

مثل حالا که متین رو به روی ما نشسته بود.
کمرش رو به دیوار تکیه داده بود.
لبخند کجی گوشه لبشِ ولی چشماش رو بخاطر آفتابی که مستقیماً می‌تابید ریز کرده.

تو خیال دوستاش داره به بحثشون گوش میده.
ولی من می‌دونم ذهنش مشوشِ.
داره نقشه می‌کشه چجوری منو جلویِ همه نابود کنه.

شاهین سقلمه ای زد و گفت.

- هووو کجایی داداش؟

- همینجام.

- مگه شما دعوا نکردین؟این نگاهای چندش چیه بهم می‌ندازین.مگه دخترین؟

بعد زدن این حرف چشماش رو چرخوند و بدنش رو با حالت خاصی لرزوند.

کاملاً سمتش چرخیدم.
لبام رو،روی هم فشار دادم.
- زنگ اول باهاش بد حرف زدم دنبال تلافی کردنه.

شاهین فرصت هضم حرفم رو پیدا نکرده بود که صدای احسان باعث شد خشکمون بزنه.

- ببین کی اینجاس!سهیلایی که خدا دقیقه نود سهیل آفریدش.

متین کنارش ایستاده بود و همین بهش بیشتر جرعت می‌داد.
اصلا کسی تو این مدرسه هست حمایت متین رو داشته باشه و شیر نباشه؟!

احسان دستشو زیر چونش برد.
- مطمئنی چیزی زیر شلوارت هست سهیلا عقیمی؟

نگاه غمگینم رو به متین دوختم.
چیکار کردم که لایق همچین رفتاری بودم؟
می‌دونم الان کل مدرسه رو علیه من بسیج کرده.

من فهمیدم اون برای من زیادی خاصه.
فهمیدم خیلی دوستش دارم.
و قسم می‌خورم دست خودم نبوده و نیست.

تنها چیزی که بهش گفتم این بود " از هرزه ای که عاشقش نیست فاصله بگیره " ولی متین اشتباه برداشت کرد.

سعی کردم لرزش صدام رو مخفی کنم.
- من سهیل عقیلی ام زود زود تکرارش کن تا یادت نره.

مکث کوتاهی کردم و ادامه دادم:بهتره عقده هاتونو جای دیگه خالی کنین.

مخاطبم متین بود و می‌دونم به خوبی متوجه شده.

ابروهای احسان بالا پرید.
- عقده؟عقده ای تویی.به هرحال ما قصد نداشتیم دوست دختر بقیه رو از چنگشون در بیاریم.مگه نه متین؟

این بار شاهین پیش قدم شد تا جواب بده.
- انقد سوختین که موی دماغش شدین؟

احسان لبخند کجی زد.
- سهیلا خودش انقد سوخت که موی کون متین شده بود.

سکوت متین بیشتر آزارم می‌داد ای کاش می‌گفت دردش چیه.
منِ احمق چرا نمی‌تونم ازش متنفر باشم؟!
حتی بعد حرفایی که زد...

Without Me | bxbWhere stories live. Discover now