Yellow Grandchild

1.2K 282 264
                                    

[ كتشو در میاره و از جالباسی کنار در آویزون می کنه. روی کاناپه می‌شینه و پاهاشو جمع می کنه توی شکمش. با دستاش قفلشون می کنه و سرشو میذاره روی زانوهاش : تلویزیونو روشن می کنی هری؟

صداش خسته‌ست. تلویزیونو روشن می کنم و می‌شینم کنارش : لویی؟ میخوای یه ذره استراحت کنی؟ یا یه ذره حرف بزنی؟

با چشمای پرش نگاهم می کنه. تکون میخوره و سرشو میذاره روی شونه‌م. دست می کشم روی صورتش و با دهن براش صدای لالایی درمیارم. اولش می خنده و بعدش توی سکوت اشک می ریزه.

سر یه عضو مهم بدنه. توی خیلی از حیوونا ، جنسیت از سراشون مشخص میشه. وقتی میخوایم یه حیوونو نوازش کنیم ، سرشو نوازش می کنیم چون اینجوری اعتماد می کنه و نمی ترسه. توی آدمای مختلف سر به خاطر چیزای متفاوتی مهمه. مثلا توی کسی که لب قشنگی داره ، اون لب ارزش سرشه. توی کسی که چشمای زیبایی داره ارزش سرش به چشماشه.

ولی توی یه سری آدما ، سرشون مهمه چون پر از حرفای نزده‌ست. چون اگه باز کنی سرشونو ، توش پره از گریه های نکرده و خنده های بلند نشده. توشون پر از ابراز علاقه به یه سری آدمه. لویی هم برای آدمایی که دوستانه می‌شناسنش همینطوره. اولین باری که سرشو باز کردم ، توش پر از غر بود و خستگی. همه‌شونو که کنار زدم ، دیدم یه تیکه نخ سبزه که میگه منو دوست داره. همون برام کافی بود.

بعد که بهش نزدیک تر شدم دیدم که چقدر سرش ارزشمند تره از سرای دیگه. هم فکرای مرتبی داره ، هم چشمای زیبا و هم لب قشنگ. لب دروازه ی مغزه. دروازه ی لویی ، بوسیدنی ترین دروازه ایه که تا الان دیدم. دو تا خط باریک ولی پر از‌ حرف.

می خنده و انگشت اشاره‌مو محکم فشار میده : هری؟ باز داری تند تند نفس می کشی. این سری به چی فکر میکنی؟ ]

هری از جاش بلند شد و پنجره ی اتاقو باز کرد. یه نفس عمیق کشید و یه ذره از آب توی آب معدنی خورد. زیر لب فحشی داد به کسی که بطری آب معدنیا رو اینطوری طراحی کرده و بطری رو پرت کرد دور ترین نقطه ی ممکن. گلدون گوشه ی اتاق شکست و هری به نوشتن ادامه داد.

[ روی موهاشو بوسیدم : به تو. به سرت. سرت خیلی خیلی قشنگه لویی.

می خنده و مشتی به بازوم میزنه. دوباره سرشو تکیه میده به شونه‌م و زل میزنه به ترامپ که داره سخنرانی میکنه : اگه موهای تو این رنگی بود چه شکلی می شدی هری؟

می خندم : یادته پارسال توی جنگل ، یه قورباغه بود که زرد بود؟ اونجوری. یه قورباغه ی زرد.

بغض کرده به جلوش نگاه می کنه و ترامپ بیشتر داد میزنه. یواش میگه : بعد که خواستیم بیاریمش خونه و به فرزندخوندگی قبولش کنیم و جِی نذاشت. مجبورمون کرد ولش کنیم.

All I owned (L.S)Where stories live. Discover now