Part 15

132 23 33
                                        

ناری اول فکر کرد توهمه حتی نگاه نکرد... ولی وقتی لرزش برای بار دوم و سوم ادامه پیدا کرد انگار ضربان قلبش با لرزش گوشی هماهنگ شد خشکش زد دستش یخ کرده بود... ناخودآگاه به در اتاق نگاه کرد ولی مشخص بود کسی دیگه اونور در نیست
و الان... تنها بود با انگشتایی که میلرزیدن گوشی رو برداشت چند ثانیه سکوت... فقط صدای نفس‌های خودش بعد بالاخره جواب داد و صداش... همون صدا بود حتی بعد از اتفاق امروز ترسناک تر هم به نطر میرسید
ناری نتونست حرف بزنه... انگار گلوش خشک شده بود و چیزی جلوش رو گرفته بود
پس فقط گوش داد
-میخوای بفهمی چی دور و برت داره اتفاق میفته؟
-میخوای بدونی اون هیولایی که کنارت زندگی می‌کنه... واقعا کیه؟

ناری بی‌اختیار با سر "نه" گفت... ولی صدایی ازش در نیومد

- فردا... ساعت یک... دقیقا جایی که برات میفرستم... تنها... اگه نیای یا اگه تنها نباشی...کاری میکنم تا پشیمون شی!
و بعد تماس قطع شد!

ناری فورا گوشی رو انداخت ثانیه‌ای نگذشته بود که لوکیشن اومد دوباره گوشی رو برداشت یه جایی وسط شهر بود!
"ساعت 13:00 تنها!"

ناری ناخودآگاه عقب رفت انگار خودش رو پس میکشید از چیزی که روی صفحه میدید دستش از شدت لرزش گوشی رو به زور نگه داشته بود

نفسش بریده‌ بریده بود: آخه... چرا... چرا من...؟

چشم‌هاش روی در اتاق رفت جونگکوک پشت در نبود... ولی اون حسی که با دوباره سر زدنش به ناری داد هنوز باهاش بود
ناری زیر لب با صدای لرزون گفت: باید برم... اگه نرم... اگه نرم... ممکنه... جونگکوک...وای...نه

ترس تو وجودش پیچید...یه ترس عمیق که نمیذاشت حتی به جونگکوک چیزی بگه

خودش رو جمع کرد لباساشو پوشید و دستش رو روی پیشونیش گذاشت چشم‌هاش رو بست...ولی هیچ چیزی بهش آرامش نمیداد

فقط یه فکر تو ذهنش مثل خوره میچرخید اونم اینکه فردا... ساعت یک... بره همونجایی که اون مرد میخواد

و هیچکس...نمیفهمید این چند وقت مخصوصا امروز ناری با چه چیزایی دست‌و‌ پنجه نرم کرده

[صبح روز بعد دفتر تهیونگ]

تهیونگ روی صندلی چرخ‌دار اتاقش نشسته بود اما بی‌قرار... رنگ‌پریدگی صورت ناری اون لرزش‌های غیرعادی...ذهن پریشونش و نگاه های مضطربش
از دیروز نزدیک سی بار زنگ و پنجاه تا پیام به ناری داده بود اما حتی یه جواب هم نگرفته بود
یه چیزی درست نبود.... اصلا درست نبود!

بلند شد رفت سمت اتاق کنترل اپراتور تعجب کرد
- رئیس! کاری داشتین؟
تهیونگ: بله! میخوام فیلم دوربین‌های پارکینگ جنوبی و ورودی شرقی دیروز رو ببینم...همین الان!

اپراتور چیزی نپرسید فقط سریع فایل‌ها رو باز کرد تهیونگ جلو رفت دقیقا لحظه‌ای که ناری وارد پارکینگ شده بود...آروم... طبیعی... اما پشت سرش...یک مرد با لباس های تماما مشکی هم وارد شده!

𝐓𝐡𝐞 𝐃𝐞𝐯𝐢𝐥'𝐬 𝐋𝐚𝐰𝐲𝐞𝐫 || وکیل شیطانWhere stories live. Discover now