شیپور زن ها، شیپور زنان طبل زن ها، طبل زنان
سربازان اتش سرخ به سر مشعل ها، ندیمه گان و خواجه ها طبق به دست، طبق هوایی پر از هدایایی در خورد پروانه ای زیبا و با وقار
اسب سیاه امپراطور گردن به بالا و ملکه مادر در تخت روانی ساده اما زیبا و در خور خاندان سلطنتیهمگان در راه خواستگاری از پروانه ای زیبا، باوقار و عزیز کرده به صف شده بودند
امپراطور برای اولین بار لباسی به رنگ آبی روشن با نقش های طلایی پوشیده بود
ملکه مادر لباس لباسی به رنگ یشم پوشیده بود و جواهراتی متناسب با لباسش انتخاب کرده بود
آرایش ملایمی به روی صورت و لبخندرا چاشنی آن آرایش کرده بودبانگ: بانوی من رسیدیم
شیلان: بسیار خب تخت رو پایین بزارید
تخت روان ملکه مادر پایین گذاشته شد همزمان امپراطور نیز از اسب سیاه خود پایین آمد دستی به لباسش کشید و کنار ملکه مادر ایستاد
طبق رسوم ملکه مادر پشت درب عمارت ایستاد و به درب عمارت کوبید
الکا: کیه ؟
شیلان: برای خاستگاری اومدیم
الکا اول دستی به لباس گلبهی رنگش کشید سپس درب عمارت را با خوشرویی و ذوق باز کرد رو به ملکه مادر و امپراطور خوش آمد گفت و تعظیم کرد
الکا: خیلی خوش اومدید لطفا بفرمایید داخل بانوی من
الکا کنار رفت و ملکه مادر و امپراطور وارد عمارت شدند، پشت سر آن ها طبق های هدیه وارد شدند
بیش از سی طبق روی زمین عمارت بایان چیده شدند و دانه دانه پارچه های قرمز شان برداشته شدبرای پیش روی بیشتر الکا باید هدایا را تایید می کرد، زیرا الکا تنها متاهل این عمارت بود
شیلان: هدایای ما قابل قبول هستند بانو ؟
الکا نگاهی به هدایا کرد، پارچه های ابریشمی، جواهرات سلطنتی، گل های فصل و خوراکی های اشرافی و سلطنتی
الکا: به زحمت افتادید بانوی من
شیلان: بیشتر از این ها باید طبق آماده می کردم اما متاسفانه وقتم کم بود
الکا لبخندی زد
الکا: نفرمایید بانوی من خیلی بیشتر از اون چه که باید زحمت کشیدید
ملکه مادر راضی از اینکه طبق ها مورد تایید قرار گرفتند به همراهی الکا تازه به داخل عمارت رسیدند
جایی که بایان، تالتال و تهیونگ برای استقبال از امپراطور و ملکه مادر ایستاده بودندبایان لباسی طوسی رنگ پوشیده بود، تال تال لباسی خاکی رنگ و اما تهیونگ؟!
پروانه لباسی قرمز و سفید به تن کرده بود، پیراهن زمینه ای سفید داشت و طرح های پروانه و گل با ظرافت روی پیراهن کار شده بودند

YOU ARE READING
MONGOLIA BUTTERFLY (kookv)
Short Storyنام: پروانه مغولی 💫 به آرامی پانسمان وحشی را لمس کرد، کم کم سرش را جلو برد و با احتیاط بوسه ای به زخم وحشی زد جونگکوک: امروز به یک گله آهو برخورد کردم، به سمت یکی شون تیر نشونه رفتم تهیونگ: اما همراه سر تورال آهویی نیاوردی وحشی وحشی سرش را به سم...