حرف پروانه همگان را در سکوت فرو برده بود، جمله پروانه حاله ای از تمسخر برای افراد ایجاد کرده بود چرا که الان جنگجویان جرئت نزدیک شدن به امپراطور را نداشتند چه برسد به یک پروانه ظریف و لطیف
شیلان: من میدونم تو مدتی شاگرد طبیب قصر بودی از این لحاظ خرفت مقبوله اما با حالات ترسناک امپراطور چکار می کنی تهیونگ؟
تهیونگ: حالات ترسناک امپراطور از التیمور ترسناک تره بانوی من؟ شما شجاعت من رو در اون زمان فراموش کردید ؟
پروانه راست می گفت و این برای ملکه مادر قانع کننده بود پس ملکه مادر توانی گرفت تا بیاستد
شیلان: بسیار خب اما قول بده به محض بروز هر مشکلی اتاق خواب سلطنتی رو ترک بکنی ، همراه تو ژنرال هم به داخل میاد
تهیونگ: بله بانوی من
پس تهیونگ به سمت ابزار طبیب قصر رفت و هر آنچه که نیاز داشت به روی سینی بزرگ چوبی چید و سینی را بلند کرد
بایان: با دقت کارت رو انجام بده پسرم
بایان به عنوان یک فرد نظامی به پسرش افتخار می کرد در حالی که باقی افراد از نگرانی مدام در هم وول می خوردند
پروانه سینی به دست وارد راهروی عمارت سلطنتی شد و پشت سره آن ژنرال یونگی به دستور ملکه مادر او را همراهی می کرد
ژنرال به شدت دلش می خواست مخالفت کند چون محض رضای خدا وحشی به پروانه اش آسیب برساند ؟
شاید آب روزی به سمت بالا حرکت کند اما این اتفاق هرگز نمی افتدپروانه به پشت درب اتاق خواب سلطنتی رسید، درب کمی باز بود و پروانه می توانست اوصاف طبیب از امپراطور را به خوبی ببیند
بدنی بزرگ مانند دیوان افسانه ها با زخمی نسبتا عمیق به روی کتف و بالای سینه اش، چشمانی درنده و اخم کلفتی به روی صورت، نفس های بلند و خرخر ریزی از روی درد زخم
طبیب حق داشت، امپراطور مانند دیوی ترسناک و زخمی به روی تخت نشسته بود و به آرامی زخمش را با آب تمیز می کرد، پروانه اما ترسی به دلش نیامد پس اجازه ورود خواست
تهیونگ: سرورم ، تهیونگ هستم اجازه میدید ؟
پروانه ؟ پروانه اینجا چه می کرد ؟ چطور مشام پر از بوی خونش بوی بابونه پروانه را متوجه نشده بود ؟
جونگکوک: بیا تو
صدای امپراطور بم اما لحنش نرم بود پس پروانه وارد اتاق شد و حس نکرد که ژنرال وارد اتاق شده باشد و فقط صدای بسته شدن در را شنید
پروانه تعظیم کرد و سپس نگاهش را بالا آورد، دیگر اثری از آن اخم کلفت و یا چشم های درنده نبود در عوض اخم ها باز شده بودند، چشم های نرم شده بودند و لبخندی کمرنگ به روی چهره وحشی آمده بود

YOU ARE READING
MONGOLIA BUTTERFLY (kookv)
Short Storyنام: پروانه مغولی 💫 به آرامی پانسمان وحشی را لمس کرد، کم کم سرش را جلو برد و با احتیاط بوسه ای به زخم وحشی زد جونگکوک: امروز به یک گله آهو برخورد کردم، به سمت یکی شون تیر نشونه رفتم تهیونگ: اما همراه سر تورال آهویی نیاوردی وحشی وحشی سرش را به سم...