( جنگل های شمالی )
مانند سایه ای از میان درختان عبور می کرد، هیبت بلند و بزرگش تداعی سایه دیوان افسانه ها بود، قدم های محکمش مانند خزش مار بی صدا بودند
چشمانش مانند شاهین حرکت هر جنبنده ای را رصد می کردند و گوش هایش به تیزی گوش های جغد شده بودندتا اینکه ..... صدای قدم هایش را شنید
هیبت بزرگش به سمت رود خانه می رفت تا آب بنوشد
بعد از خوردن گوشت تازه انسان آب گوارا و خنک چشمه می چسبید« تورال » ببری بزرگتر از یک گاو بالغ، حدود یک هفته است که در جنگل های شمالی مشکلاتی ایجاد کرده
شکار دام و انسان ، شکارچی های محلی از پس او بر نیامدند و هر کس به مصاف او رفته کشته شده استپس مردم به قصر شکایت کردند و امروز وحشی علارقم رضایت مقامات و ملکه مادر همراه با ژنرال به شکار تورال آمده است زیرا هیچ کس جز وحشی نمی تواند پسر « تِکا » را بکشد
یونگی: من احساس می کنم اون خیلی آشناست
وحشی گوشواره دندان ببرش را لمس کرد، دندانی که متعلق به تکا بود و پس از کشتن وحشی آن را به نشانه پیروزی به گوش خود آویزان کرد
جونگکوک: اون توله تکاست یونگی
رنگ نگرانی به روی چهره ژنرال نشست اما سکوت کرد زیرا منصرف کردن وحشی ممکن نبود آن هم وقتی وحشی بیش از اندازه به این شکار مشتاق شده بود
جونگکوک: هر چی شد جلو نیا یونگی، نمی خوام آسیب ببینی
یونگی: اگر کار به جاهای باریک کشید مطمئن باش جلو میام
وحشی خنده بی صدایی کرد و با اشتیاق فراوان از میان درختان بیرون آمد، دیگر قدم هایش بی صدا نبودند
وحشی از قصد سعی داشت تورال را متوجه خود کند همین طور هم شدتورال با شنیدن صدای پایی از جایش بلند شد و با دیدن شکارچی گارد گرفت و آماده تکه تکه کردن آن شد اما ؟! نگاه تورال به گوش شکارچی افتاد
انگار تورال دندان پدرش را شناخته بود پس غرشی کرد و حیوانات دیگر را فراری دادوحشی پوزخندی زد، خنجری را که با آن تکا را کشته بود در دست گرفت و خم شد
جونگکوک: بیا تورال ...... بیا پسر خوب
تورال به سمت شکارچی حمله ور شد اما با لگدی که از شکارچی خورد به سمتی پرتاب شد
جونگکوک: بیخیال مرد همین ؟ تکا از تو خیلی بهتر بود
تورال دوباره اماده پرش شد اما این بار وحشی را زیر خود گیر آورد و یا شاید وحشی گذاشت که این اتفاق بیوفتد
اما چیزی که مورد انتظار وحشی نبود فرو رفتن پنجه قدرتمند تورال درون کتفش بود

YOU ARE READING
MONGOLIA BUTTERFLY (kookv)
Short Storyنام: پروانه مغولی 💫 به آرامی پانسمان وحشی را لمس کرد، کم کم سرش را جلو برد و با احتیاط بوسه ای به زخم وحشی زد جونگکوک: امروز به یک گله آهو برخورد کردم، به سمت یکی شون تیر نشونه رفتم تهیونگ: اما همراه سر تورال آهویی نیاوردی وحشی وحشی سرش را به سم...