22

356 79 7
                                    

یک هفته بعد))
تالار جلسات سلطنتی))

پس از گذشت یک هفته که مانند برزخی بر تمامی کشور گذشته بود، بالاخره به دستور امپراطور تمامی مقامات از ریز و درشت ، تمامی بزرگان و اشراف به تالار جلسات سلطنتی فرا خوانده شده بودند

مقامات به ترتیب مقام و جایگاه، بزرگان و اشراف به ترتیب ثروت و قدرت در دو طرف تالار ایستاده بودند
همهمه ای در تالار راه انداخته بودند و درباره آنچه که در یک هفته پیش اتفاق افتاده بود صحبت می کردند اما کمی که گذشت شیپور و طبل نواخته شد و تمامی افراد سکوت کردند

& امپراطور وارد می شوند

درب های کار شده تالار باز شدند و قامت بلند امپراطور نمایان شد در حالی که ملکه مادر در کنارش و یونگی و موکا ، خواجه بانگ در پشت سرش قرار داشتند

امپراطور قدم از قدم برداشتند و داخل تالار شدند، با بلند شدن صدای قدم های محکم امپراطور سکوتی سنگین در بین افراد حاضر در تالار بر قرار شد

امپراطور لباسی طلایی - مشکی به تن داشت و آستین های بلندش را جمع کرده بود ، موهای کوتاهش را مرتب کرده بود
تک گوشواره از دندان ببر به گوشش بود ببری که روزی خود شکار کرده بود
چکمه هایش نیز ترکیب طلایی - مشکی داشتند

بگذریم، امپراطور به تخت طلایی اژدها رسید و این بار بدون تردید و با پوزخندی که در گوشه لب اش داشت به روی تخت جا گرفت
ملکه مادر بر روی صندلی که کمی پایین تر از جایگاه امپراطور بود جای گرفت
یونگی در کنار تخت طلایی اژدها و موکا در ردیف مشاوران سلطنتی قرار گرفت

§ امپراطور به سلامت باشند

ندای یک صدای مقامات بلند شد و سپس کمر شان برای تعظیم به امپراطور خم شد

جونگکوک: بدون هیچ مقدمه و یا حاشیه ای میرم سره اصل مطلب
قوانینی که بیان میشوند، و ماموریت هایی که به شماها داده میشوند باید در طی دوماه اجرایی بشن
من خودم شخصا عملکرد شماها رو بررسی خواهم کرد و اگر تخلفی ببینم دو برابر آنچه که در قوانین هست شماها را مجازات خواهم کرد مفهومه؟

مقامات با خم کردن کمر شان و تعظیم کردن حرف امپراطور را تایید کردند

جونگکوک: اول از همه .... تال‌تال جلو بیا

تال‌تال شاید جوان ترین مقام آن جمع به حساب می آمد و اولین نفر صدا زده شدنش کمی تعجب بر انگیز و دور از انتظار بود

تال‌تال: در خدمت گزاری حاضرم سرورم

جونگکوک: درباره علم تو هم شنیدم و هم دیدم
بهت دستور میدم به دست های شمالی بری ، اهالی فضیلت را ملاقات کنی
بهشون بگو که عمارت و اموال شان در امانت سلطنت است و سعی کن متقاعد شون کنی به پایتخت برگردند
در ضمن تا زمانی که نیاز بشه جای بایان رو بگیری
به عنوان مشاور به ما خدمت خواهی کرد

MONGOLIA BUTTERFLY (kookv)Where stories live. Discover now