( سه روز بعد )
خورشید زمستانی بر یوآن طلوع کرده و طره های سوزانندهاش را به روی پایتخت گسترانیده ، حتی تصمیم گرفته که یکی از آن طره های سوزان را مستقیم بر صورت امپراطوری بتاباند که در دو روز گذشته خواب خوبی نداشته و برای بلند شدن کاهل است
اما خب عوامل بسیاری هستند که مایلاند امپراطور هر چه سریع تر چشمان اش را باز کند و از خواب دل بکند زیرا امروز روز مهمی برای امپراطور است( جشن تولد سلطنتی )
در افسانه ها آمده است فردی که در زمستان به دنیا آمده است به سختی سرما و زیبایی برف است و بر طبق افسانه ای که مربوط به تولد است فرد زمانی به سن جدید خود پا می گذارد که شعله ای از آتش را خاموش کند حال چه یم شعله بزرگ چه یک شعله کوچک
بانگ: سرورمممم
جونگکوک: سرورم و زهرمار ، سرورم و درد ، سرورم و مرض خواجه بد صدای مضخرف
صدای غورباقه مرداب از تو قشنگ تره مردک میمونبانگ: از عنایاتی که به بنده دارید ممنونم سرورم ولی شما باید برای امروز آماده بشید
ناسلامتی امروز روز تولدتون قربانامپراطور فحش کشان به روز تولدی که هیچ ذوقی برایش نداشت روی تشک نرمش نشست و خود را کشان کشان به لبه تشک رساند
جونگکوک: بگو بیان شروع کنن
بانگ تا کمر خم شد سپس به ندیمه های دربان که پشت در ایستاده بودند گفت تا در را باز کنند
در باز شد و ندیمه های مسئول یک به یک داخل شدند تا کار های امپراطور را انجام داده و سپس ایشان را برای جشن آماده کنند .........« عمارت بایان »
در حوض چه سنگی نشسته بود و در آبی پر از گلبرگ های معطر حمام می کرد. قصد نداشت زیادی به خود برسد اما بنا بر خواسته الکا حرف خواهرش را زمین نینداخته و وارد حمام معطر شد
تمامی کارهایی که باید انجام داده بود پس از حوض چه بلند شد و به سمت حوله سفید و ابریشمی اش قدم برداشت
بدن بی نقصش در طول مسیر در پرتوی آفتاب قرار گرفت
پوست عسلی رنگ و صافش زیر نور خورشید می درخشید
کمر باریک و پایین تنه تو پرش ترکیب بسیار بسیار زیبا و بی نقص بودحوله ابریشمی را برداشت و به دور خودش پیچید، از دربی که به رختکن ختم میشد عبور کرد
در آنجا لباسی که الکا برایش سفارش داده بود را دید، پیراهنی شیری رنگ که گلدوزی های ظریفی به رنگ عنابی تیره داشت و شلواری هم رنگ گلدوزی های پیراهناول شلوار و شپش پیراهن را به آرامش پوشید، قد پیراهن تا مچ پاهایش بود، به روی لباس کمربند عنابی رنگش را بست
بعد از اتمام کار لباس جواهرات و گیره موهای مختلف را روی سکوی اتاق دید
جواهرات و گیره موهایی که به درخواست پدرش الکا آن ها را پسندیده و خریداری کرده بود

YOU ARE READING
MONGOLIA BUTTERFLY (kookv)
Short Storyنام: پروانه مغولی 💫 به آرامی پانسمان وحشی را لمس کرد، کم کم سرش را جلو برد و با احتیاط بوسه ای به زخم وحشی زد جونگکوک: امروز به یک گله آهو برخورد کردم، به سمت یکی شون تیر نشونه رفتم تهیونگ: اما همراه سر تورال آهویی نیاوردی وحشی وحشی سرش را به سم...