|ساعت 11:34 دقیقه ی شب-زندان اَش|
ساعت میگذشت و جونگکوک از اتاق رئیس زندان خارج نمیشد.
تهیونگ کلافه دستی روی صورتش کشید و سعی کرد عصبانیتش رو کنترل کنه.
_آروم باش تهیونگ.
_مگه یه شراب خوردن چقدر طول میکشه؟!!
بیحوصله غرید و موهاش رو به عقب هدایت کرد...بالاخره جونگکوک از اتاق بیرون اومد و تهیونگ با دیدنش نفس عمیقی کشید.
_چیزی نیاز ندارین آقای کیم؟
_سیگار میخوام!
جونگکوک دستش رو توی جیب کتش کرد و پاکت سیگارش رو بیرون آورد و سمت تهیونگ گرفت...ولی تهیونگ بدون مکث گفت:
_سیگار خودمو میخوام! با طعم گیلاس.
"هنوز اون سیگار رو میکشه"
"سیگارش بوی تن منه!"
"فکر کردم فراموشم کردی ته ته"
_کجان؟
_توی جیب شلوارم که تحویل دادیم.
جونگکوک "صبر کن" ی گفت و لحظه ای جمعشون رو ترک کرد ولی خیلی زود برگشت و پاکت سیگار مخصوص تهیونگ رو بهش داد.
تهیونگ سیگار رو روی لبش گذاشت و با روشن کردنش کام عمیقی ازش گرفت...بوی گیلاس به خوبی توی فضا پخش شد!
_اممم آرومم میکنه ولی نه به اندازه ی لبهات!
بی هوا گفت و وقتی به خودش اومد متوجه ی نگاه متعجب 3 پسر دیگه شد و به خوبی متوجه ی سرخ شدن پسرش شد...
_با رئیس صحبت کردم فردا نامه ی آزادیت رو امضا میکنه...خیالتون راحت.
_ و بعدش چی؟
تهیونگ متعجب پرسید.
_و بعدش شما آزاد میشید دیگه.
_تو چی؟
_من؟
لحظه ای به یونگی نگاهی کرد...چقدر دلش برای هیونگش تنگ شده بود...برای آغوش باز و مهربونش!
_من به عنوان یه وکیل بهتون کمک کردم و آزادتون کردم دیگه کاری باهم نداریم..
_به عنوان وکیل نه!به عنوان جئون جونگکوک!
"جئون جونگکوک؟هیچوقت با این فامیلی صدام
نزدی مَرد سابق من!"
_آقای کیم م-
_انقدر بهم نگو آقای کیم فهمیدی؟
از روی صندلی بلند شد و به جونگکوک نزدیک شد...لحظه ای خیره به صورت بی نقص پسرش شد...بینی گرد و بی نقصش...پوست سفید و صافش.
خال روی بینیش و خال زیر لبش.
_لجبازی رو بزار کنار...نزار بیشتر از این نابود بشم جونگکوک...میخوای چی بشنوی تا برگردی؟هوم؟
VOUS LISEZ
"hate"
Fanfiction"تنفر" سایکوپت ترین رئیس مافیای جهان به خاطر اتهام به قتل خانوادش به زندان اَش(خاکستر) فرستاده میشه؛ و مین یونگی بهترین وکیل رو برای رفیقش استخدام میکنه...بی خبر از اینکه این وکیل اکس رفیقشه! . . . _چرا بعد 2 سال با اینکه دوستش داشتی ترکش کردی؟ کمی...
