Teahyung pov:

بعد از اینکه به اصرار جیمین موهاشو رنگ کرده بود به نزدیکترین کتاب خونه اومد بود و مشغول خوندن اخرین کتاب جونگکوک بود چند دقیقه ای میشد که نگاه کسیو روی خودش حس میکرد اما فکر اینکه یکی از الفاهای حشری اونجا باشه باعث شده بود که سرشو بلند نکنه اما ی بویی حس میکرد که زیادی بهش توجه نکرد چون غرق داستانش شده بود خط به خط این رمان هزاران حرف نگفته داشت که تهیونگ سعی بر کشف اونا داشت و این باعث میشد بیشتر و بیشتر توی دنیای اون کتاب بره صدای زنگ گوشیش باعث شد از دنیای کتابش خارج بشه

+بله جیمین؟!

_تهیونگی تروخدا امشب بیا خونمون..هوم ..لطفا لطفا.

+جیمین من کارو زندگی دارم بیخیال من شو.

_کیم فاکینگ تهیونگ امشب اگه نیومدی فاک یو فهمیدی؟!

بعدش صدای بوق بود که توی گوشش پیچید هوفی از کلافگی کشید و بلند شد کتابو سر جاش گذاشت و از اونجا خارج شد و بعد از حدودا نیم ساعت دم خونه ی جیمین بود درو زد و قیافه ی جیمین که ی لبخند پهن زده بود جلوی چشماش ظاهر شد چرخشی به چشماش داد و جیمینو به طرفب حل داد و وارد خونه شد.

_میدونستم میای تهیونگی.

+اصلا حوصلتو ندارم.

_عوضش من کلی چیز میز اماده کردم تا باهم بهش برسیم.

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و جیمین ادامه داد:

_مثلا شام برات کیمچی درست کردم رامنم داریم شراب سفیدم گرفتم و به علاوه ی فیلم خوب واسه دیدن نظرت چیه؟!

+به هر حال یکم خوش گذرونی بدم نیست حال نداشتم شام درست کنم.

بعد از خورد شامشون و تموم شدن فیلمشون کنار هم دراز کشیده بودن و سرشون توی گوشیشون بود

{۱ هفته بعد}

توی این چند وقت درگیر طراحیا و نقاشیاش بود مثل روال همیشگیه زندگیش تصمیم گرفته بود خونشم عوض کنه و به ی محله ی دیگه ای بره تا یکم از شلوغی دور باشه خونه ی تهیونگ دقیقا توی مرکز شهر بود و شلوغی زیادی اطرافش داشت و این کم کم داشت اذیتش میکرد خونشو برای فروش گذاشته بود و تقریبا ۳ روزی بود که دنبال خونه بود.

_نظرتون چیه؟!

+حقیقتا خوبه ازش خوشم اومده.

_پس میخواین فردا قرار دادو ببندیم؟!

+اره فک نمیکنم دیگه مشکلی باشه.

تهیونگ از اون خونه خوشش اومده بود محیطشو دوست داشت تم خوبه با رنگای سفید و کرمی چیده شده بود و ی فضای گرم و صمیمی داشت پنجره های زیادی داشت و نورگیریش عالی بود واسه تهیونگ خونه ی خوبی بود از مرکز شهر حدودا چهل دقیقه فاصله داشت ولی تاجایی که دیده بود یسری مغازه واسه راه انداختن کار اون اطراف بود.

 𝐀 𝐬𝐭𝐚𝐫 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐝𝐚𝐫𝐤      Onde histórias criam vida. Descubra agora