جونگ کوک امگای پرتقالی قصهمون ، روی یکی از دانشجوهای آلفای کلاسش کراش میزنه پس دست به کار میشه و طبق چیزهایی که توی فن فیک ها خونده بود ، تصمیم گرفت با اشتباهی فرستادن نودش ، مخش رو بزنه . ولی پرتقال خنگمون تاحالا از خودش نود نگرفته بود ! پس سراغ ه...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
جونگ کوک موبایلش رو از کنار گذاشت و با چهره ای کلافه به برادر عصبانیش نگاه کرد. همونطور که به دود خیالی حاصل از عصبانیتی که از کلهی برادرش بلند میشد، نگاه میکرد؛ پاستیل دیگهای رو از ظرف برداشت و گاز گرفت. اما نگاه پسرِ سرپا ایستاده به پله ها بود. دراخر با حرص دستی به پیشونیش کشید و کنار ههنا نشست.
خونه همچنان غرق در تاریکی بود و تنها منبع روشناییشون، نور موبایلهاشون بود. امگای پرتقالی به سینه ی جفتش تکیه کرده بود وتهیونگ با سوٕ استفاده از تاریکی محیط، بوسه های ملایمی روی لب پسر میکاشت.
" اگه فقط بیاد پایین، سرشو از تنش جدا میکنم!
جیمین توی تاریکی با پایی که همچنان درد میکرد، به سمت آلفا خیز برداشت و ضربهای به پس گردنش زد.
" غلط اضافی نکن بچه الفا، تو کجا و سر قطع کردن کجا وقتی دهنت هنوز بوی شیر میده!
پسر با اخم و رایحهای که حالا غلیظ تر شده بود، دستی به گردنش کشید و از جاش بلند شد. به سمت جیمین قدم برداشت اما جونگکوک فوری به دست برادرش چنگ زد و متوقفش کرد.