( سه روز بعد )
با لبخند همیشگی اش ، همان لبخندی که سرشار از امید بود وارد اقامتگاه ملکه مادر شد
ملکه مادر مثل همیشه از دیدنش خوشحال شد و او را به آغوش کشیدشیلان: خیلی خوش اومدی تهیونگ جان لطفاً بنشین
تهیونگ با احترام به مظهر ملکه مادر به آرامی روی صندلی چوبی با تشک راحتی جا گرفت
ملکه مادر دستور پذیرایی از تهیونگ را داد و تهیونگ با قدر دانی فروان از پذیرایی ملکه مادر استقبال کردشیلان: خب چه خبر تهیونگ جان ؟
تهیونگ: بانوی من همه چیز خوبه، چند روز پیش تونستم مقداری غذا و دارو به محله گدایان برسونم
شیلان: این خیلی خوبه، می دونم که خیلی زحمت میکشی تهیونگ جان
اگر ال تیمور اموال من رو زیر نظر نداشت شما اینقدر به زحمت نمی افتادیتهیونگ دست ملکه مادر را گرفت و آرامشی که در وجودش بود را به ملکه مادر تزریق کرد
تهیونگ: بانوی من در این شرایط هر کسی به اندازه خودش باید به مردم کمک کنه
ملکه مادر پوزخند زد، شب اول حضور امپراطور از جلوس چشم هایش عبور کرد
شیلان: کاش امپراطور فقط به اندازه یک دانه جو از لیاقت تو برخوردار بود ، کاش
تهیونگ لب گزید و چشم هایش را از ملکه مادر دزدید، برای بیان درخواست اش مردد بود با اینکه سه روز گذشته کاملا در حال فکر کردن به این موضوع بود
شیلان: تهیونگ جان تو چیزی می خوای به من بگی ؟
تهیونگ نگاه مرددش را بالا آورد، لب های سرخش را با زبانش تر کرد
تهیونگ: بانوی من، جسارتاً درخواستی از شما داشتم اما میترسم شما رو ناراحت بکنه
ملکه مادر لبخندی به مظلومیت و شیرینی پسر زد، اگر امپراطور این طور نبود بدون فوت وقت تهیونگ را ملکه اعلام می کرد
اما ملکه مادر قصد بدبخت کردن پسری مثل تهیونگ را نداشتشیلان: بهم بگو تهیونگ، جان قول میدم قضاوت تکنو و توضیحاتت رو بشنوم
تهیونگ نفس آسوده ای کشید و لبخند دوباره به لب هایش برگشت
تهیونگ: بانوی من ، من معتقدم امپراطور نیاز به انگیزه دارن بخاطر همین ...... بخاطر همین می خوام باهاشون حرف بزنم
بعد از گفتن حرفش نفس اش را در سینه حبس کرد و منتظر واکنش ملکه مادر شد
ملکه مادر لبخند محزونی زد از اینکه این پسر همچنان امیدوار به امپراطوری است که همه از او قطع امید کردندشیلان: من نیت پاک تو رو درک می کنم تهیونگ جان، فردا صبح به دیدن من بیا
به امپراطور خبر میدم تصادفا زمانی که تو اینجایی برای ادای احترام به من بیان اینجا اما زمان خیلی زیادی برای صبحت کردن نداری تهیونگ

YOU ARE READING
MONGOLIA BUTTERFLY (kookv)
Short Storyنام: پروانه مغولی 💫 جونگکوک: به نظرت من لایق عشق کسی هستم ؟ تهیونگ: همه لایق عشق هستند سرورم جونگکوک: یعنی وحشی مثل من هم لایق عشق زیبایی مثل تو هست ؟ Couple: kookv genre: history_ smut _actione