9

374 76 24
                                    

از عمارت سلطنتی که صرف نظر کنیم در حرمسرای سلطنتی ملکه مادر در حالتی مغموم و سر خورده درون آلاچیق خود نشسته بود

از صبح چیزی نخورده بود، میل به چیزی نداشت و معده اش را تنها با چایی و آب پر کرده بود

ملکه مادر بسیار بسیار از شاهزاده جونگکوک، تنها امیدی که برای خلاص شدن از دست ال تیمور باقی مانده بود تا امید و دل سرد شده بود

انگار قرار نبود این مملکت از دست ال تیمور خلاصی پیدا کنه و صحنه های دیشب این حقیقت رو بی رحمانه تو صورت ملکه مادر می کوبید

& بانوی من ، ارباب جوان تهیونگ اینجا هستند

شیلان: بیان

ندیمه از حضور ملکه مادر مرخص شد سپس تهیونگ با لباس آبی رنگی که نقش های سفید به روی خودش داشت وارد آلاچیق ملکه مادر شد
تهیونگ می دونست بعد از دیدار با ملکه مادر دیگه فرصتی برای برگشتن و آماده شدن ندارند پس با لباس جشن اش آمده بود

تهیونگ ادای احترام کرد، ملکه مادر از او دعوت کرد تا به روی صندلی بنشینید و دستور پذیرایی از تهیونگ را داد

ملکه مادر نگاهی به تهیونگ انداخت، بیشتر از سه بار بود که تهیونگ‌ این لباس رای برای جشن های سلطنتی می پوشید
تهیونگ تمامی پول تو جیبی که بایان به اون میداد را خرج محله گداها می کرد برای همین در جشن ها لباس تکراری و جواهرات کمی داشت و این باعث مورد تمسخر قرار گرفتن تهیونگ توسط یک مشت دختر و پسر احمق میشد

شاید بگید آیا بایان این مورد را نمی فهمید ؟ متاسفانه بایان مشغله های بزرگی داشت و همین مشغله ها دقت بایان را بر ظاهر پسر عزیز دردانه اش کم کرده بود

با وجود چنین مسئله ای ملکه بیش از پیش در برابر تهیونگ شرمنده و سر افکنده بود

تهیونگ: بانوی من آیا از من دلخورید ؟ من اشتباهی کردم؟

بغض بدی گلوی ملکه مادر را فشرد، ملکه روی نگاه کردن به تهیونگ را نداشت

تهیونگ: بانوی من ؟

بغض ملکه مادر ترکید و اشک‌ بر گونه هایش جاری شد، تهیونگ حول کرد و دست ملکه مادر را گرفت

تهیونگ: بانوی من ؟ چی شده ؟ لطفا با بنده حرف بزنید

شیلان: نمی تونم تهیونگ ..... نمی تونم ...... از روی تو شرمنده ام ...... من خیلی شرمنده توام تهیونگ ..... خیلی

تهیونگ: بانوی من این چه حرفیه ؟ لطفا نفرمایید ، بانوی من با من حرف بزنید، چی شما رو ازار میده ؟

ملکه مادر به هق هق افتاده بود و دست تهیونگ را می‌فشرد ، غم و عصبانیت هر دو به صورت اشک های درشت از قلب ملکه مادر بیرون می ریختند

MONGOLIA BUTTERFLY (kookv)Where stories live. Discover now