<part 41☁️🌱>

2.8K 260 303
                                    

<jungkook>

با کمترین صدای ممکن تن بیجون تهیونگ رو بغل کردم.
از حموم بیرون اومدم وتهیونگ رو روی تخت گزاشتم و سمت کلوزت روم رفتم تا لباس بردارم.جی کی رابطه ی خیلی سختی با تهیونگ داشت مطمئن بودم که وقتی بیدار بشه کلی قراره درد بکشه اون اوایل یبار جی کی با بدن انسانی تهیونگ سکس کرد و خیلی خوشش اومد و حالا الان تهیونگم حسابی اذیت شده بود.
پوف کلافه ای کشیدم و بعد از پوشیدن یه شلوارک تن خودم فقط یه تی شرت سفید با یه نیم تنه از بین لباسای تهیونگ برداشتم و سمت تختمون رفتم.تهیونگ کاملا طاق باز روی تخت خوابیده بود و بدن سفیدش حسابی توی نور ماه برق میزد.آه آرومی کشیدم و سمت تخت رفتم و روش نشستم و بعد با کمترین صدای ممکن اول نیم تنه تهیونگ رو تنش کردم و بعدم تی شرت رو.
دستی بین موهای مشکی خیسش کشیدم و خودمم کنارش دراز کشیدم و بدنش رو به بدن لخت عضلانیم چسبوندم و محکم بغلش کردم و بوسه ی ریزی روژ گردنش زدم و بعد هم کم کم خوابم برد.

با صدای آلارم گوشیم سریع چشمام رو باز کردم و گوشیم رو از روی تخت برداشتم و قطعش کردم نمیخواستم تهیونک بیدار بشه،پوف کلافه ای کشیدم و به ساعت نگاه کردم،ساعت 7 بود آروم دستم رو از زیر سر تهیونگ برداشتم و پتو رو کامل روی بدنش کشیدم امروز همه ی خدمتکار ها برمی‌گشتن سر کارشون.
دستی بین موهای بلندم کشیدم و از جام بلند شدم و سمت کلوزت روم رفتم و یه دست کت و شلوار مشکی از بین تمام کت و شلوار هام برداشتم و تنم کردم درحالی که مشغول درست کردن موهام جلوی آینه بودم پیامکی به گوشیم ارسال شد با تعجب به گوشیم نگاه کردم که با دیدن اسم مادرم شوکه شدم و سریع گوشی رو برداشتم و مشغول خوندن پیامش شدم
〔سلام پسرم،امشب خانواده ما و خانواده تهیونگ میرسیم عمارتتون باید یه صحبت حسابی با جفتتون بکنم〕
با خوندن متن پیام آیش بلندی گفتم و پوف کلافه ای کشیدم ولی ادکلن مورد علاقم که کادوی تهیونگ برای تولدم بود رو برداشتم و چند پیس به خودم زدم بعد از مطمئن شدن از اینکه آمادم سمت تهیونگ رفتم و روی صورتش خم شدم و شروع کردم به مکیدن لباش.
بعد از یه بوسه سریع ازش جدا شدم و از اتاق بیرون اومدم و در همون حین مشغول جواب دادن به پیام مادرم شدم که صدای کیوتی باعث شد سر جام وایستم(ددی؟)با تعجب سمت جیمین برگشتم که با دیدنش حس کردم قند توی دلم آب شد.اون توله فقط یه پوشک پاش بود و تی شرت سفیدش هم تنش بود و اون عروسک خرسی که دیشب براش گرفته بودم هم دستش بود،موهای طلاییش ریخته شده بود تو صورتش و مشغول مکیدن پستونک تو دهنش بود.با ذوق سمتش رفتم و تو یه حرکت بغلش کردم که نق آرومی زد،خنده ای بخاطر واکنشش زدم و بوسه ی محکمی به لپ سفید تپلش زدم و گفتم(سلام پسر کوچولوی کیوت مننن)جیمین پستونکش رو درآورد و خواب آلود گفت(شلام ددی ژونم)خنده ای کردم و گفتم(بیبی پوشکش رو کثیف کرده؟)جیمین بی حواس سری تکون داد که اوهی گفتم و سمت اتاقش رفتم(بریم اول بیبیم رو تمیز کنیم)جیمین چیزی نگفت که خوابوندمش روی تخت و پوشکش رو باز کردم و انداختمش توی سطل زباله و بعد دستمال مرطوب رو برداشتم و لای پاهاش رو حسابی تمیز کردم و بعدم پوشک جدیدی براش بستم. در تمام این مدت جیمین فقط چرت میزد،دوباره بغلش کردم و از اتاق بیرون اومدم و از بغلم پایین آوردمش و جلوی پاهاش زانو زدم(بیبی من،برو توی اتاق ددی ها و پیش ددی تهیونگ بخواب خیلی مراقبش باش ممکنه یکم درد داشته باشه،خب؟)جیمین چشمی گفت که ادامه دادم(ممکنه عصری خانواده ددی ها بیان اینجا بیبی باشه؟)جیمین با استرس نگاهم کرد گفت(ددی اگر از من خوششون نیاد چی؟)با مهربونی محکم بغلش کردم و دم گوشش گفتم(هی بچه نگران نباش مطمئن باش اونا از تو خوششون میاد)جیمین نا مطمعن سری تکون داد که ازش فاصله گرفتم و اسپنکی رو پوشکش زدم(برو موچی،برو پیش ددی تهیونگ)جیمین با ذوق چشمی گفت و چرخید سمتم و روی پنجه ی پاهاش ایستاد و بوسه ای به لبام زد و با خجالت گفت(اخدافظ ددی ژونم)و بعد دوید سمت اتاقمون.
خنده ای کردم و از پله ها پایین رفتم و سمت آشپزخونه رفتم و با صدای بلند گفتم(جیسوووون)جیسون سر خدمتکار عمارت بود که بدو بدو اومد سمتم و نفس نفس زنان گفت(بله ارباب)جدی گفتم(آقا وقتی بیدار شدن میز صبحونه رو کامل میچینید و برای ناهار هم کوفته برنجی دست کن،اوکی؟)جیسون چشمی گفت و بعد از تعظیم کردن دوید سمت آشپزخونه.منم از عمارت بیرون اومدم و همراه فلیکس سمت ماشین وسط‌عمارت رفتیم.

<jimin>

با ذوق سمت در اتاق ددی رفتم و درش رو باز کردم و واردش شدم.
ددی تهیونگ روی تخت خوابیده بود،منم با ذوق دویدم سمت تخت و عروسکم رو انداختم رو زمین و رفتم سمت تخت و روش نشستم و بعدش پیش ددی دراز کشیدم و زل زدم به صورت زیباش.واقعا خوشگل بود آروم دستم رو کشیدم روی صورتش که تکونی خورد با ترس سریع دستم رو کنار کشیدم و خودم رو جا دادم تو بغل ددی که دستای ددی دورم حلقه شد با ذوق سرم رو پایین آوردم که نگاهم به نیپل ددی افتاد.خیلی وقت بود بهم نیپلش رو نداده بود پس منم تیشرت سفیدش رو دادم بالا که با دیدن صحنه ی روبه روم شوکه شدم.
ددی نیم تنه تنش بود.با بهت به صورت ددی نگاه کردم و دوباره به اون نیم تنه،چرا ددی نیم تنه زده بود؟
با کنجکاوی خیلیییی آروم نیم تنش رو دادم بالا که سینه های نیمه بزرگش معلوم شد.سینه های ددی از قبل بزرگ تر شده بود و نیپلاش هم ب جسته تر و بزرگتر.
آروم آب دهنم رو قورت دادم و سرم رو جلو بردم و نیپلش رو به دهن گرفتم و مک آرومی زدم که با پیچیدن مایه ای تو دهنم با بهت و شوک سینش رو ول کردم به نوک نیپلش که چند قطره سفید روش بود خیره شدم.
واستا ببینم،الان ددی تو سینه هاش شیر داره؟با ذوق عروسکم رو از رو زمین برداشتم و تو شکم عروسکم جیغ بلندی کشیدم و با ذوق رو به عروسکم گفتم(واییییییییییی خرسییییی ددیم شیل دالههههه)بعد دوباره پرتش کردم پایین تخت و دوباره دراز کشیدم رو ی تخت و اینبار با لذت بیشتری نیپل ددی رو به دهن گرفتم و تند تند شروع کردم به مک زدن شیرش مزه‌ ی عسل میداد اصلا خیلیییی خوب بوددددد.

<Taehyung>

از وقتی که جیمین اومده بود توی اتاق بیدار شده بودم.
وقتی تیشرتم رو داد بالا خیلی هیجان زده شدم و وقتی نیپلام رو بیرون آوردم و یکم مک زد و بعد عروسکش رو برداشت و توش جیغ زد خیلییی خودمو کنترل کردم که نزنم زیر خنده.
بعدم تند تند که مشغول مک زدن شد خنده ای کردم و دستم رو دور تنش پیچیدم و دم گوشش با صدای خش داری گفتم(بیبی دوسش داری؟)جیمین اومی کشید و تند تر مک زد.خنده ای کردم و به لبای جیمین که نیپلم رو میمکید خیره شدم خیلی صحنه کیوتی بود.
خیلییییییی زیادددددد،آروم خودم رو تکون دادم که با پیچیدن درد فجیعی توی کمرم آه آرومی کشیدم و توی دلم هرچی فحش بود بار جی کی و اون دیک کوفتیش کردم بازم قرار بود تا یک هفته من فقط لنگ بزنم.
ناله ی آرومی کردم و به جیمین نگاه کردم،کیوتچه یجوری نیپلم رو میمکید که مطمئن بودم اگر یکم دیگه ادامه می‌داد نیپلم کنده میشد.پدر و پسر شبیه هم بودن🥺

_________________________________________

سلام کیوتیاااا😁
بچه ها ببخشید این پارت کوتاه شد،ساری😅
بالاخره تهیونگ به چیمی شیر دادددد عرررر😭💜
نظرتون رو راجب این پارت بگید حتما🤗
و همین دیگههههه بابایییییی🖐🖐🖐
شرایط آپ پارت بعد❗️❗️
تعداد ووت=165
تعداد کامت=155

𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽Where stories live. Discover now