حال و احوالتون ؟ ✨🍊
___________________بعد از شستنِ موهای پر کلاغی پسر و آب زدن به تن های برهنه شون ، حوله ای به کمر پیچوندن و از حمام خارج شدن . حالا شهوت و داغی تن مرد ، با دوش آب سردی که علیرغم میل جونگکوک گرفته ، فروکش کرده بود .
پروسه ی خشک کردن موهای نمدار و پوشیدن لباس های گرمشون با شیطنت های امگا و حرصی که آلفا میخورد ، طولانی تر و البته شیرین تر شده بود . حالا پسر با موهای خشک شده ، بافت نارنجی رنگ و شلوار قهوه ایش منتظر، روی تخت نشسته بود .
" تموم کردی آسمون ؟
با بی طاقتی نالید و خنده ی ریزی کرد . آلفای بیچاره تمام مدت مثل دایهای مهربون با تمرکز مشغول رسیدگی به امگاش بود اما نوبت خودش که رسید ، با بی حواسی پلیور کوچیک جونگکوک رو به تن کرد . اون پلیور برای تن جونگکوک هم کمی تنگ بود چه برسه به عضله های حجیم مرد .
حالا با تمام دقتش ، در تلاش برای رد کردن پلیور از شونه هاش بود و امگا با لذت به انقباض عضلاتِ پشت تهیونگ ، خیره شده بود .
اعصاب مردِ بیچاره هر لحظه ضعیف تر میشدن و میل زیادی به پاره کردن این پلیور داشت اما با تهدید جونگکوک ، بیخیال شده بود . در نهایت با کلافگی ، اعتراضی کرد و از امگا کمک خواست : من اینجا گیر افتادم اورنجی ..
" آخی بمیرم برات ، الان برات درش میارم شیرینم .
از جا بلند شد و خودش رو به تهیونگ رسوند . روبهروش ایستاد و قبل از هرکاری ، از اونجایی که تمام صورت آلفا زیر پلیور بود و دستهاش توی هوا معلق ، ناچار لبهاش روی موهای درهمِ مرد فرود اومدن .
" من فقط یک دقیقه تنهات گذاشتم ، حواست کجا بود آسمون ؟
گفت و با تمام نیروش پلیور رو بالا کشید .
" حواسمو تو بردی با خودت ، منو سرزنش نکن .
امگا خنده ی ریزی کرد و دوباره زور زد . کلافه موهایی که روی صورتش ریخته بودن رو کنار زد و دستهاش رو پایین انداخت .
" آلفای لاسو ، آه خدا چقدر پهنی که این پلیور از شونههات بیرون نمیاد .. بشین روی زمین آسمون ، اینجوری تسلطم بیشتره .
مرد نفس عمیقی کشید و با چشمهایی که به خاطر لباس همه جا رو بنفش میدیدن ، روی زمین و جلوی جونگکوک زانو زد .
" آفرین پسرِ خوب !
" ای اورنجی کلک ، از عمد گفتی زانو بزنم اره ؟
اینبار صدای خندهی پسر بلند تر شد . امگا به مردی که با دست های معلق ، چهره ای که زیر لباس دفن شده و جلوش زانو زده بود ، خیره شد .
" از این زاویه خیلی کشندهتری تهیونگی !
گفت و بیشتر از این تعلل نکرد . دستهاش رو نمادین گرم کرد ، پلیور رو گرفت و با تمام نیروش به بالا کشوند . به خاطری تسلط بیشتری که داشت ، بلاخره مرد از دامانِ نحس این لباس آزاد شد .

YOU ARE READING
𝖮︎𝗋𝖺𝗇︎𝗀︎𝖾 𝗌𝗍𝖺𝗋 | 𝐕𝐊
Fanfictionجونگ کوک امگای پرتقالی قصهمون ، روی یکی از دانشجوهای آلفای کلاسش کراش میزنه پس دست به کار میشه و طبق چیزهایی که توی فن فیک ها خونده بود ، تصمیم گرفت با اشتباهی فرستادن نودش ، مخش رو بزنه . ولی پرتقال خنگمون تاحالا از خودش نود نگرفته بود ! پس سراغ ه...