<jimin>
با این حرفم ددی تهیونگ هول زده سمت آشپزخونه بردتم و روی صندلی آروم نشوندم و بعد در عرض چند ثانیه جلوم رو پر کرد از خوراکی های متنوع و خوشمزه با ذوق به خوراکی ها نگاه میکردم که ددی تهیونگ کنارم نشست و ددی جونگکوک هم موادی که درست کرده بود رو ریخت توی ماهیتابه و اومد کنارمون نشست.
ددی تهیونگ برام لقمه های کوچیک کوچیک میگرفت و منم با ذوق همشون رو میخوردم که ناخوآگاه نگاهم به ددی تهیونگ افتاد،ددی تیشرت سفید تنش بود و قسمت نیپلاش خیس شده بود با بهت گفتم(ددی؟چلا لباست خیش شده؟)ددی تهیونگ لقمه ای که برام گرفته بود توی دستش خشک شد و به خودش نگاه کرد،نمیدونم چی دید که با شوک به ددی جونگکوک نگاه کرد که ددی کوک با ذوق و لبخند خرگوشی که باعث کیوت شدنش میشد گفت(بالاخره تهیونگییییی بالاخرهههههه)دوباره به ددی تهیونگ نگاه کردم که دیدم لپاش سرخ شده و بعد سرفه ای کرد و لقمه ای توی دستش بود رو سمت دهنم گرفت(دهنت رو باز کن قشنگم)منم با تعجب دهنم رو باز کردم و لقمه رو خوردم.
با صدای جیلیز و ویلیز ددی جونگکوک وای بلندی گفت و سریع از روی صندلیش بلند شد و سمت اون ماهیتابه که روی گاز بود رفت و فحشی زیر لب گفت که گفتم(هییییییع ددی فحش؟نی نی یادمیگیره هااااا)ددی جونگکوک و ددی تهیونگ با حرفم خندیدن که ددی جونگکوک از روی شونش بهم نگاه کرد و با صدایی که هنوز رگه های خنده توش بود گفت(نی نی غلط کرد پسرکم،فحش بده تا ددیاش تنبیهش کنن)تخس گفتم(ددیییییی،تهدید نکن)اینبار قهقه ی ددی ها بلند شد که ددی تهیونگ با خنده ادامه داد(هی کوکی اذیت نکن بچموووو،املتت سوخت نه؟)ددی جونگکوک پوف کلافه ای کشید و اون ماهیتابه رو برداشت و انداخت توی ظرفشویی و دوباره اومد و سر جاش نشست(هعی،اره سوخت کلا)لبم رو گاز گرفتم تا صدای خندم بلند نشه،آخه ددی جوری لباش رو آویزون کرده بود و با حسرت به اون ماهیتابه که ازش دود بلند میشد نگاه میکرد که انگار بزرگترین شکست زندگیش رو خورده و دقیقا هم شبیه خرگوش شده بود.
ددی تهیونگ با خنده درحالی که بلند میشد بالا سر ددی جونگکوک ایستاد و سرش رو برگردوند و لباش رو گزاشت روی لبای ددی هیع بلندی کشیدم و دستامو رو گزاشتم روی چشمام که صدای خنده ددی تهیونگ و ددی کوک بلند شد که همزمان گفتن(کیوت)با اخم دستم رو از روی چشمام برداشتم و تخس گفتم(چلا جلو یه بشه کوشولو هم دیگر لو میبوسید؟)ددی جونگکوک پوزخندی زد و گفت(بیبی ببخشه،و اینکههههه یکم بد با ددیاش حرف نمیزنه؟تنبیه میخواد پسرکم؟)با ترس سرمو تند تند تکون دادم(نهههههه،نهههههه ام ددی ببشید)ددی تهیونگ خندی ای کرد و سمت کمد رفت و در همون حین گفت(موچی نازم،ددی راست میگه ها)با حرف ددی ایش کشداری گفتم که ددی جونگکوک بلند شد و با یه حرکت از روی صندلی بلندم کرد که صدای جیغم توی کل عبارت پیچید ددی جونگکوک ولی با خنده محکم بغلم کرد و اسپنکی روی بوتم زد که ناله ی بلندی کردم و با گریه نق زدم گفتم(ددیییییی بوخودا آخل منو موکوشیییییی😫)ددی جونگکوک قهقه ای زد و محکم روی لپم رو بوسید(خو بیبی انقدر کیوت بازی در نیار تا ددی اینجوری نکنه)اخمو بهش نگاه کردم که ددی تهیونگ با شیشه شیری که دستش بود سمتمون اومد و با خنده گفت(دو دقه نمیشه تنهاتون گزاشت،بیا بیبی شیرت رو بخور)با ذوق شیر رو از دست ددی گرفتم و شروع کردم به مک زدن و اصلااااا به نگاه متعجب ددی جونگکوک رو ددی تهیونگ توجه نکردم و با لذت شروع کردم به مکیدن شیر.<jungkook>
با تعجب به تهیونگ نگاه کردم
چرا از شیر خودش به جیمین نداد؟نفس عمیقی کشیدم ولی با یادآوری اینکه برای اولین بار باید زیر آب گرم نیپلش رو ماساژ بدیم تا شیر و خون ازش بیاد بیرون قانع شدم و با ذوق به شیر خوردن جیمین نگاه کردم که تهیونگ گفت(کوکی؟جیمین رو میاری طبقه بالا باید حمومش کنیم و پوشک براش ببندیم)سری تکون دادم که همراه تهیونگ به طبقه ی بالا رفتیم و وارد اتاق جیمین شدیم.
تهیونگ بهم اشاره کرد که جیمین رو روی تختش بزارم منم این کار رو کردم که تهیونگ جلو اومد و تیشرت جیمین رو از تنش درآورد جیمین هم درحالی که داشت شیرش رو میخورد با چشمای درشت بهمون نگاه میکرد
تهیونگ بعد از درآوردن تیشرت جیمین داشت سمت حمام میرفت که صداش کردم(تهیونگ من؟)تهیونگ با تعجب برگشت و بهم نگاه کرد که ادامه دادم(باید بریم شرکت،ولی تو امروز لازم نیست بیای بمون پیش جیمین)تهیونگ اوهی گفت و یکم فکر کرد و بعد سری تکون داد(هوم،باشه عشقم مراقب خودت باش)با لبخند سمتشون رفتم و بوسه ی سبکی روی لبای تهیونگ زدم و ازش جدا شدم و بعد بوسه ای هم روی سر جیمین و رو به جیمین گفتم(ددی رو اذیت نکن بیبی تا ددی برگرده،باشع؟)جیمین شیشه شیرش رو از دهنش بیرون آورد که صدای پاپی تولید کرد(باوشه ددی ژونم،من پسمل خوفیم اذیت نموکونم)لبخند مهربونی زدم و دم گوش تهیونگ گفتم(صبر کن امشب خودم بیام نیپلت رو ماساژ میدم،دست بهش نزن)تهیونگ آروم سری تکون داد که با زدن بوسه ی آخر روی لباشون از اتاق بیرون اومدم و سمت اتاق خودمون رفتم.<Taehyung>
بعد از رفتن جونگکوک منم جیمین رو بردم سمت حموم و واردش شدم.
نگاهم به جیمین افتاد که داشت شیشه شیر خالی رو مک میزد نوچی گفتم و شیشه شیر رو از بین لباش بیرون کشیدم که صدای پاپی داد(نوچ نوچ،بیبی شیشه شیر خالی رو نخور)جیمین لباش رو برچید و چشمی گفت که با لبخند مهربونی روی زمین گزاشتمش و باکسرش هم درآوردم و دستی به بوتش کشیدم(بدو برو توی وان)جیمین با خجالت سمت وان رفت و داخلش نشست منم آب رو باز کردم و یکم اسباب بازی و ریختم داخل وان(بیبی بازی کنه)و بعد پستونکی که توی حموم بود رو برداشتم و روی لباس سرخش کشیدم(باز کت بیبی)جیمین با ذوق دهنش رو باز کرد و پستونک رو به دهن گرفت و تند تند مشغول مکیدن شد و در همین حین هم شروع کرد به بازی کردن با اسباب بازی هاش
واقعاااا صحنه ی کیوتی بود موهای طلاییش خیس شده بود و ریخته بود روی صورتش و خودش هم تند تند به پستونک آبی تو دهنش مک میزد و اصلا خواسش به من نبود و مشغول بازی کردن بود.
بعد از پنج دقیقه اشاره کردم که بسه و دیگه لازم نیست که بازی کنه،خودم لباسام رو در نیاورده بودم چون مطمعن بودم الان نیپلام از شیر خیس شده و خب نمیدونستم به جیمین باید چی بگم و فعلا هم نمیشد بهش شیر بدم پس شامپو ی بچه رو از بین شامپو های متنوعش برداشتم و روی سرش ریختم و آروم شروع کردم به ماساژ دادن موهاش و بعد از چند دقیقه موهاش رو آبکشی کردم و بدنش رو هم شستم و بالاخره بعد از انجام تموم کارهاش از حموم بیرون اومیدیم،خودمم کاملا خیس شده بودم._________________________________________
سلام عشقا😊💜
خوبید؟خوشید؟😌
اینک پارت جدید بخدا خیلی تلاش کردم سر موقع آوش کنم😅
و تو کامنت ها گفتید که بدقولم☹️
و بله میدونم خیلی بد قولم ولی ببخشید لطفا عشقا😁
نظرتون رو درمورد پارت بگید😆
و همین دیگه بابای🫠💜
شرایط آپ پارت بعد❗️❗️
تعداد ووت=150
تعداد کامنت=140

YOU ARE READING
𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽
Romanceبرشی از رمان📃🌱 +ددیییییی ×چی شده پسرم چرا داری باز نق میزنی؟ +خو ددی از وقتی هانول اومده فقط به اون توجه میکنید مگه من بیبی تون نیستم؟🥺 ددی کوک همونطور که بغلم میکرد دم گوشم زمزمه کرد ÷ولی تو فقط جوجه کوچولوی مایی پسر کوچولوی حسود من....🫠 جیمین...