<part 31☁️🌱>

3.1K 265 177
                                    

<jimin>

توی اتاقم نشسته بودم.
ددی تهیونگ برام یه پوشک بسته بود و یه دست لباس خیلی خوشگل کیوت تنم کرده بود بعد از تنبیه سخت پریشب کل دیروز رو باهاشون قهر بودم ولی بعد از اینکه بهم یه تبلت خفن دادن باهاشون آشتی کردم. الانم روی تخت قشنگم لش کردم و دارم شیر کاکائویی که ددی برام داخل شیشه شیر ریخته بود رو میخورم و توی تبلتم برنامه کودک نگاه میکنم.با صدای تقه در فیلم رو استوپ کردم و سمت در چرخیدم که ددی جونگکوک و ددی تهیونگ رو دیدم که با لبخند وارد شدن و سمتم اومدن و روی تخت نشستن که ددی تهیونگ با مهربونی گفت(خب پسرم از کادوش خوشش اومده؟)با ذوق گفتم(آره ددی ها دستتون درد نکنه واقعا)ددی جونگکوک خنده ای کرد و گفت(خواهش میکنیم گل پسرم)با فکر به چیزی با خجالت سمت ددی ها خم شدم و بوسه ی خیلی سریعی روی لبای ددی تهیونگ گزاشتم و تا خواستم ددی جونگکوک رو ببوسم ددی تهیونگ موهام رو چنگ زد و محکم شروع کرد به بوسیدن لبام اول شکه شدم ولی بعد کم کم منم شروع کردم به حرکت دادن لبام که ددی تهیونگ خشن تر شروع کرد به بوسیدن لبام تا بالاخره وقتی نفس کم آوردم ضربه ای به سینه ددی زدم که ازم جدا شد تا خواستم نفس بگیرم لبای ددی جونگکوک روی لبم نشست با خجالت شروع کردم به همراهی کردن تا بالاخره بعد از چند دقیقه ددی هم ازم جدا شد.
تند تند نفس میزدم مطمعن بودم لپام الان سرخ سرخ شده ددی جونگکوک درحالی که نفس نفس میزد با صدای گرفته ای گفت(لبات مزه ی توت فرنگی میده بیبی)ددی تهیونگ هم با صدای گرفته ای گفت(اهههه مزه ی عسل میده لعنتی)با خجالت سرمو پایین انداختم که ددی تهیونگ چونمو گرفت و لپمو گاز گرفت که نق زدم ددی ته گفت(اهههه تو خیلی کیوتی بچه)با حرف ددی بیشتر سرخ شدم که ددی جونگکوک گفت(ادامه نده عشقم وگرنه بیبی مون لبو میشه)با حرف ددی هردوشون خندیدن ولی من درگیر یه چیزی بودم.
دستشویی داشتم و خب دستشویی کردن توی پوشک یکم...ام...سخت بود برام.ولی شکمم درد گرفته بود با بغض ددی هارو صدا زدم(ددی ها؟)ددی ها با نگرانی سمتم برگشتن که ددی جونگکوک گفت(چیشده بیبی؟)با صدای آروم گفتم(دستشویی دارم)ددی تهیونگ گفت(پوشکی بیبی)با درد گفتم(نمیتونممممم)ددی جونگکوک آروم گفت(میتونی بیب شکمتو خالی کن)با گربه سری تکون دادم که ددی تهیونگ هوف کلافه ای کشید(جیمین تو که نمیخوای تنبیه بشی؟)با بغض نگاهشون کردم ولی با دیدن چهره ی جدی ددی ها دیگه نتونستم تحمل کنم و خودمو توی پوشکم خالی کردم.
تا خالی شدم با صدای خیلی بلند زدم زیر گریه که ددی تهیونگ با هول بغلم کرد و سمت حموم رفت و در همون حال با صدای بلندی روبه ددی جونگکوک گفت(عشقم حوله با لباس بیار برای جیمین خودتم بیا)ددی باشه ای گفت که وارد حموم داخل اتاقم شدیم یه دفعه گریه به کل یادم رفت و فقط با بهت به اون حموم خوشگل و کیوت نگاه کردم.
کل حموم طرح های بچه گونه داشت و دیوار هاش رنگ آبی کمرنگ رنگ مورد علاقم بود.
با بهت سمت ددی چرخیدم و گفتم(ددی اینجا خیلی خوشملهههه)ددی تهیونگ خنده ای کرد و گفت(هوم خوشحالم دوسش داری بیبی من)همون موقع ددی جونگکوک هم وارد حموم شد و با تعجب گفت(هی چرا نرفتید داخل وان؟)ددی تهیونگ خنده ای کرد و چرخید سمت ددی جونگکوک و بهش چسبید اینطوری بود که من وسط ددی ها داشتم کاملا له میشدمممم.
ددی تهیونگ با پوزخند لبای ددی جونگکوک رو بوسید و گفت(میخواستم شوهرم لباسام رو دربیاره)ددی جونگکوک پوزخندی زد و گفت(اومممم بیبی شیطون شده؟)ددی تهیونگ هومی کشید که لباشون روی هم قرار گرفت و خشن شروع کردن به بوسیدن هم و من بهت زده ی بدبخت فقط به بوسه ی خشن ددی هام نگاه میکردم.ولی وقتی یادم افتاد که پوشکم کثیفه و ددی ها بهم اهمیت نمیدن با صدای بلند گفتم(ددی هااااا)با صدای بلندم ددی ها با تعجب از هم جدا شدن که با گریه گفتم(منو یادتون رفتهههه من پوشکم کثیفههههه)ددی تهیونگ با خجالت بوسه ای روی لپم زد و سریع از ددی جدا شد و من رو روی سکوی داخل حموم گزاشت و درازم کرد.با خجالت چشمام رو بستم که ددی اول لباس هام رو درآورد و پوشکم رو هم در آورد.
با پیچیدن بوی بد توی حموم هق بلند زدم که ددی جونگکوک روی موهامو نوازش کرد و با مهربونی گفت(هیشششش اشکال نداره پسرم همه ی نینی ها توی پوشک شون دستشویی میکنن)با حرف ددی یه کوچولو آروم تر شدم تا اینکه ددی تهیونگ بلندم کرد و زیر دوش سیار گرفتم و شروع کرد به شستن پشتم با خجالت دست ددی رو چنگ زدم که ددی تهیونگ با مهربونی گفت(چیزی نیست بیب)تا بالاخره پشتم رو شست و من رو بلند کرد و گزاشت داخل وان.
هیچ لباسی تنم نبود و بدنم کاملا توی آب معلوم بود ولی با دیدن اسباب بازی های داخل وان با ذوق برشون داشتم شروع کردم به بازی کردن باهاشون.

<jungkook>

با عشق به بازی جیمین با اسباب بازی ها نگاه کردم واقعا خیلی کیوت بود فقط دلم میخواست زودتر باهاش یکی بشیم.
با دیدن اینکه تهیونگ داره لخت میشه منم شروع کردم به درآوردن لباس هام بعد از اینکه کاملا لخت شدیم سمت وان رفتیم جیمین اصلا حواسش به ما نبود.
با پوزخند اول من داخل وان نشستم که بعدش تهیونگ اومد و روی پام نشست.بوتش کلا روی دیکم بود چشمامو آروم بستم و سرمو به دیوار تکیه دادم بوتش خیلی نرم بود.
تهیونگ جیمین رو هم بلند کرد و روی پاهای خودش نشوند که جیمین با بهت برگشت سمتمون و بهمون نگاه کرد(وویییی شما کی اومدید توی وان؟)تهیونگ با مهربونی گفت(وقتی پسرکم داشت بازی میکرد)درحالی که کمر تهیونگ رو گرفته بودم و بوتش رو کاملا روی دیکم گزاشتم با شیطنت گفتم(آم تهیونگم؟نظرت چیه بعد از حموم بریم بیرون؟هم یکم لباس برای جیمین بخریم هم بریم شهربازی)تهیونگ درحالی که از لمس دیکم با سوراخش شکه شده بود گفت(ام آر...آره حتما)جیمین کوچولوم با کنجکاوی گفت(شهربازی چجور جاییه؟)هم من و هم تهیونگ شکه شدیم که تهیونگ با ناراحتی گفت(تو تاحالا نرفتی شهربازی؟)جیمین با ناراحتی سری تکون داد که من با صدای بمی گفتم(خودم میبرمت بیب)جیمین با ذوق گفت(مرسی ددی هااااا)جوری که جیمین نشنوه دم گوش تهیونگ پچ زدم(نیپلتو بده بهش بزار بخوابه بیبی مون بخوابه میخوام به فاکت بدم)تهیونگ آب دهنشو قورت داد و آروم سری تکون داد و بعدم جیمین رو توی بغلش خوابوند و سرش رو سمت نیپلش هدایت کرد و با مهربونی گفت(بخور موچی من)جیمین هم با ذوق لباشو روی نیپل تهیونگ گزاشت و محکم شروع کرد به مک زدن.
وقتی مطمعن شدم جیمین حواسش نیست یکم خودم تهیونگ رو بلند کردم و دیک تحریک شده ی کلفتمو روی سوراخ تنگش گزاشتم و یه ضرب نشوندمش روی دیکم تا تهیونگ خواست داد بزنه دستمو گزاشتم رو دهنش و دم گوشش پچ زدم(اهههه خیلی تنگی عشق من.اروم باش نمیخوای تولمون بفهمه که دارم به فاکت میدم؟)تهیونگ با درد سری تکون داد آروم آروم شروع کرد به تکون دادن خودش روی دیکم منم از لذت زیاد چشمامو بستم و سرمو تکیه دادم به دیوار پشت سرم تهیونگ آروم گفت(اهههه جونگکوک من من دارم میامممم)پوزخندی زدم و پچ زدم(تندتر بالا پایین شو منم دارم میام بیب)با حرفم تهیونگ درحالی که جیمین بغلش بود و نیپلش دهن جیمین بود تندتر خودش رو بالا پایین کرد سریع سر تهیونگ رو چرخوندم و لبام وروی لباش کوبیدم که باعث شد صدای ناله ی جفتمون مخفی بشه.
با فشار خودمو توی تهیونگ خالی کردم و ازش جدا شدم تهیونگ هم هم زمان با من ارضا شده بود با پوزخند درحالی که نفس نفس میزدم تهیونگ رو به سینم چسبوندم و دم گوش تهیونگ گفتم(بازم مثل همیشه عالی بودی خرس‌ عسلی من)تهیونگ بی‌حال گفت(ساکت شو جونگکوک سوراخ بدبختمو به فاک داده حالا بهم میگه خرس عسلی)خنده شیطونی کردم و گفتم(مگه تقصیر منه که تو انقدر سکسی بیبیییی؟)

_________________________________________

سلامممم سلامممم😉💜
اینم پارت جدید چطور بود؟🤗
اسمات داشتیم دوباره🫢استغفرالله😀
کامنت،ووت فراموش نشهههه🙂💜
راستی امروز و فردا پارت نداریم ایشالا برای پس فردا🙂
چون مامانم میخواد بره مسافرت و یکم کار دارم این دوروز🙃💜
شما حمایت کنید از پارت و همین دیگه خدافظ عشقا🖐🙂
شرایط آپ پارت بعد❗️❗️
تعداد ووت=130
تعداد کامنت=120
میبینم که حمایت نمی کنید🤨
دوستان کامنت ها و ووت هارو به اون میزانی که گفتم برسونید😑

𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽Where stories live. Discover now