فقط بهم بگو/Just Tell me

24

🔴ووت فراموش نشه.

قبل اینکه شروع کنم میخواستم بگم🤣خیلی بامزه تو کامنتا حرص می‌خورید دوسش دارم.
کوچولو های خودمید بوچ بهتون💜✨️

علامت مکالمه
تهیونگ +
جونگکوک _
یونگی ÷
نامجون -
هوسوک =
لیسا #
جنی *
***************
"راوی"
نور چشم نامجون میزد بدنش درد میکرد و سرش سنگین بود.

لای پلکاش به سختی باز کرد انگار وزنه سنگینی روی چشماش بود نور دوباره توی چشمش خورد و آخی گفت و دستش جلوی صورتش گرفت.

گردنش تکون نمی‌خورد به سختی از روی برگ ها بلند شد و سرجاش نشست.
-من کجام؟

اطراف نامجون پر بود از درخت و با رودخونه فاصله زیادی داشت.

دستش به سرش رسوند.
-چه مرگم شده چرا لخت وسط جنگل خوابیدم.

رد ناخون هایی روی رون پاش به چشم خورد کم کم تصاویری جلوی چشماش گذر کرد.

-من....فاک......

(فلش بک شب گذشته)
گرگ سیاه غرش میکرد و خودشو به درخت میکوبید.
هر دو بعد باهم درگیر بودن و گرگ اجازه نمی‌داد بُعد انسانیش بهش غالب بشه.

-به خاطر همین کاراته نمیزارم بیای بیرون.

آر ام: خفه شو عوضی من بهترین کار کردم الان دیگه مال ماست.
-اینجوری؟ دیوونه شدی باید برگردی

آر ام بازم غرید و سرش به درخت کوبید تا نامجون ساکت بشه.
-انقدر تلاش نکن‌ منو خفه کنی حرومی.

پنچه های بلند آلفا نشون میداد آر ام به شدت عصبی شده اما نامجون آنها کسی بود که از پس اون گرگ سیاه بر میومد.

کم کم تغییر شکل داشت صورت می‌گرفت اما آر ام دست بردار نبود ناگهان برای آخرین تلاش پنجه های بلندش توی پای بُعد انسانیش فرو برد و فریاد کشید.

آر ام: حالا اگه میتونی برو دنبالش بی مغز.

صدای آر ام خاموش شد و نامجون از درد می‌نالید درسته از دست زدن سوبین به سوکجین وحشی شد و اجازه داد آر ام هر غلطی میخواد با اون آلفا انجام بده اما نمیدونست عواقب این شیفت دامن اون امگا رو میگیره‌.

-هوووف لعنتی من که ازش دست کشیدم اون جفت داره پس چرا این روانی اینکارو کرد.

دستی به صورتش کشید قبل از اینکه دیر بشه باید سوکجین به عمارتش می‌برد و درمانش میکرد همه چیز واسش توضیح می‌داد و ازش میخواست به کسی چیزی نگه.

تلوخوران به راه افتاد اما خون زیادی که ازش می‌رفت سرگیجه اش بیشتر میکرد و چند دقیقه بعد جسم آلفا بود که روی زمین نقش بسته بود.

(پایان فلش بک)

نامجون به هر مشقتی بود به جایی برگشت که امگا رو آخرین بار دیده بود.