21

3K 365 133
                                    

🔴بزارید اول از همه بگم که واقعا چرا ووت نمیدید؟

من واسه پارت ها خیلی زحمت میکشم ایده پردازی خودش 5 یا 6 ساعت واقعا ازم وقت میگیره واسه فیکشنمم تلاش میکنم چیز آبکی ننویسم و بتونم یه چیز درست حسابی تحویلتون بدم خداروشکر فیک تا اینجا خیلی خوب تونسته ریدر جذب کنه و یه عالمه ریدر ثابت داره اما.....واقعا ووت نمیدید😔💔
خب منم انتظار حمایت دارم خوشحال میشم قبل از خوندن ووت بدید که فراموش نکنید اینجوری شرط پارت ها خیلی زود میرسه منم پارت هارو سریع تر آپ میکنم.
مرسی ازتون......... ووت فراموش نشه.🔴

علامت مکالمه
جین ×
تهیونگ ÷
جونگکوک _
لیسا #
جنی *
نامجون -
هوسوک =
یونگی ÷

*****************
"راوی"
یونگی این روزا زودتر از عمارت می‌رفت به کارای پک رسیدگی کنه یا اگر توی عمارت بود خودش داخل اتاق کارش زندونی میکرد و می‌سو تنها توی عمارت بلک استار زندگی میکرد و با فکر به زندگی شاد بعد از دنیا اومدن فرزندش روزاش پشت سر‌میذاشت اون به زودی قرار بود مادر بشه و باید قوی می موند حتی اگر رفتار پدر بچش باهاش خوب نبود و اکثر اوقات دلش می شکست.
چند روزی گذشته بود که سوکجین بعد از توصیه های پزشکی مرخص شده بود و همراه برادرش و جونگکوک به پک برگشته بود.
جین توی اتاقش استراحت میکرد که تقه ای به در خورد.
×بیا تو.
تهیونگ آروم سرکی داخل کشید و بعد وارد اتاق شد.
+حالت خوبه هیونگ؟
جین سری تکون داد. تهیونگ روی تخت کنار سوکجین نشست.
×چی میخوای ته من خستم میخوام استراحت کنم.
+هیونگ راستش اومدم ازت کمک بگیرم.
جین به برادرش نگاه کرد همه تمرکزش روی حرفای تهیونگ بود.
+میدونم شاید مسخره به نظر بیاد هیونگ ولی فک کنم دارم عاشق جونگکوک میشم.
ابرو های امگا بالا پرید
×عاشق جونگکوک میشی؟
تهیونگ هومی‌ کرد و ادامه داد.
+خب راستش اون با هر امگایی که دیدم فرق داره....اون دقیقا تایپ خودمه درسته آلفا نیست ولی همونیه که میخوام روحیاتش دقیقا مثل آلفاهاست و کلا میدونی.....جذب اخلاق عنشم شدم نمیدونم چجوری ولی اگه باهاش بحث نکنمو سر به سرش نزارم روزم شب نمیشه هر بار میرم جلسه یا از پک میرم بیرون دلم میخواد زودتر برگردم تا ببینمش.

×تو از علاقت مطمئنی تهیونگ؟
پسر تایید کرد.
×و میخوای از احساس جونگکوک مطلع بشی؟
+درسته.....راستش تو قراری که داشتیم خیلی اتفاقا افتاد خودت بهتر میدونی هیونگ چقدر بدبختی کشیدیم واست تعریف کردیم ولی اون حس زندگی و خوشبختی فقط کنار اون حس میکردم.
پسر زبون گزید تا لو نده خودش تموم اون نقشه های پلید کشیده بوده.
×خب از من چی میخوای تهیونگ؟
+میخوام کمکم‌ کنی جونگکوکو عاشق خودم کنم.
×این به نظر خیلی سخت میاد.

تهیونگ ناله ای کرد و خودش رو تخت ولو کرد.
+واسه همین از تو کمک میخوام اون واقعا هربار من اقدامی میکنم گند میزنه به نقشه هام.

فقط بهم بگو/Just Tell meWhere stories live. Discover now