<part 16☁️🌱>

2.9K 199 9
                                    

<jimin>

با صدای ددی تهیونگ چشمامو آروم باز کردم با دیدن صورت قشنگ ددی تهیونگ بالا سرم لبخندی زدم و کشی به بدنم دادم از جام بلند شدم و سر جام نشستم به ددی ها نگاه کردم که ددی جونگ کوک با لبخند گفت(بیا پسرم بیا غذا بخور منو ددی هم استراحت کنیم بعد راه بیوفتیم)با صدای گرفته ای که بخاطر خواب بود گفتم(باشه ددی)و سمتشون رفتم وسط ددیا نشستم بعدم خم شدم تا چاپستیک هارو بردارم که ددی جونگ کوک دستمو گرفت و گفت(خودمون بهت غذا میدیم)آروم گفتم(میشه خودم...)ددی تهیونگ با جدیت گفت(خودمون بهت غذا میدیم پسرم فهمیدی؟)بق کرده سری تکون دادم که ددی جونگ کوک چاپستیک هارو برداشت و یکم نودل برداشت و سمت دهنم گرفت منم با تردید دهنمو باز کردم و نودل رو خوردم با پیچیدن مزه ی خوب نودل با پنیر تو دهنم حس گرسنگیم بیشتر شد و تند تر از قبل شروع کردم به خوردن ددی هاهم وسطش از غذا میخوردن بعد از تموم شدن غذا ددی تهیونگ ظرف هارو جمع کرد و گوشه ای گزاشت و بعد به ددی جونگ کوک گفت(کوک بیا بخواب الان قراره مدت زیادی رانندگی کنی استراحت کنی بهتره)ددی کوک سری تکون داد پشت ددی تهیونگ دراز کشید و محکم از پشت بغلش کرد ددی تهیونگ به منم اشاره کرد که سمتشون برم منم سمت ددی رفتم و خودمو تو بازوهاش جا دادم ولی من خوابم نمیومد خیلی خوابیده بودم اما بعد از چند دقیقه ددی ها جفتشون خوابشون برد اوخی خسته بودنا منم بعد از این که از خواب بودن ددی ها مطمعن شدم آروم خودمو از بین بازو های بزرگ ددی تهیونگ بیرون کشیدم و از جام بلند شدم و با کمترین صدا از چادر بیرون رفتم و به منظره قشنگ روبه روم خیره شدم لبخندی زدم گه با حس صدایی ترسیده سمت بوته ها چرخیدم با حس تکون خوردن بوته ها ترسیده عقب عقب رفتم ولی با دیدن یه توله سگ خوشگل با ذوق سمتش رفتم خیلی کوچولو بود معلوم بود تازه به دنیا اومده کنارش نشستم خواستم دستمو روی سرش بزارم که خر خر کوچیکی کرد اولش ترسیدم ولی بعدش دوباره دستمو سمتش بردم و آروم سرشو نوازش کردم اولش دوباره خر خر کرد ولی بعدش آروم شد و سرشو بیشتر به دستم چسبوند منم با ذوق دستمو بین خزه های نرم سفید و طوسیش کشیدم رنگ چشماش هم خیلی خوشگل بود رنگ آبی بود و این باعث شده بود خوشگل تر بشه بعد از چند دقیقه بغلش کردم و محکم به خودم چسبوندمش با شنیدن صدای خر خری سمت بوته ها چرخیدم و با دیدن یه سگ بزرگ که حالت گارد سمتم گرفته بود و هر لحظه امکان داشت بهم حمله کنه شکه شدم با ترس اون توله رو ول کردم که سمت اون سگ ترسناک رفت مثل اینکه مادرش بود ولی با شنیدن دوباره صدای سگ ترسیده هقی زدم و با صدای بلند ددی هارو صدا زدم که با شنیدن صدای پای ددی ها و بعدش بغل گرم ددی دوباره هقی زدم و خودمو بیشتر بهش چسبوندم ولی با صدای تفنگ گریه هام بلندتر شد ددی تهیونگ هم باهام حرف می‌زد تا آروم بشم بعد از چند دقیقه صدای عصبانی ددی جونگ کوک اومد(برای چی بی اجازه از چادر اومدی بیرون؟اگر بهت حمله می‌کرد و بلایی سرت می‌آورد چییی؟)با داد آخرش‌دوباره هقی زدم و سرمو تو گردن ددی تهیونگ بردم که ددی هم محکم بغلم کرد و بوسه ای روی موهام زد و گفت(هیششش گریه بسته پسرم کوک توام آروم باش مطمهن باش پسرکمون تنبیه میشه تا دیگه از این کارا نکنه حالا هم دیگه راه بیوفتیم زودتر برسیم بهتره)

<jungkook> 

وقتی صدای گریه ی جیمین رو شنیدم خیلی سریع از خواب پریدم و دستمو از دور تهیونگ باز کردم و زود از چادر بیرون رفتم تهیونگ هم بیدار شده بود و پشته سرم اومد با دیدن جیمین که روی زمین نشسته و از ترس هق میزنه و یه سگ نژاد هاسکی با توله اش عصبی شدم و سریع سمتشون رفتم و کلتمو از کمرم درآوردم  سمت سگ نشونه گرفتم و یه گوله حرومش کردم که باعث شد صدای گریه ی جیمین بلندتر بشه
با عصبانیت روبه جیمین گفتم(برای چی بی اجازه از چادر اومدی بیرون؟اگر بهت حمله می‌کرد و بلایی سرت می‌آورد چیییی؟)تهیونگ سعی کرد آرومم کنه و گفت که بعد قراره اون جوجه رو تنبیه کنیم پوف کلافه ای کشیدم و به جسد اون سگ نگاه کردم توله اش در رفته بود جیمین همچنان داشت گریه میکرد و تهیونگ هم سعی داشت آرومش کنه پوف کلافه ای کشیدم و با جدیت رو به تهیونگ گفتم(پاشو ته راه بیوفتیم دیگه)تهیونگ سری تکون داد و جیمین و بغل کرد و از جاش بلند شد سمتشون رفتم و به صورت سرخ جیمین نگاه کردم لبخندی زدم و بوسه ای روی لبای سرخ و لرزونش زدم و گفتم(دیگه نترس پسرکم ولی تنبیه میشی)بعد سمت تهیونگ برگشتم و مکی به لباش زدم و گفتم(برید تو ماشین وسایلو جمع کنم راه میوفتیم به فلیکس میگم بیاد جمع کنیم اینارو)تهیونگ با لپای سرخش آروم زمزمه کرد(باشه)و بعد با سرعت سمت ماشین رفت به رفتنش نگاه کردم و لبخندی زدم

<Taehyung>

داخل ماشین نشستم و دستی به لپای داغم کشیدم که با صدای هق دوباره جیمین محکم تر بغلش کردم(دیگه تموم شد پسرم گریه نکن دیگه)جیمین با لحن بچه گونی ای گفت(نموخوام هق اگر اون شگ منو موخولدش چی؟)با شنیدن لحن فوق کیوت و بچه گونه ی جیمین با بهت بهش نگاه کردم(ت..تو الان بچه گونه حرف زدی)جیمین انگار که تازه فهمیده چیکار کرده محکم دستشو رو دهنش گزاشت و لپای گرد و سفیدش کم کم صورتی شد آخخخخ این بچه چرا انقدر بامزه بود دستاشو از روی لباش کنار زدم و اون لبای گوشتی و صورتی رو به دهن گرفتم....

___________________________________

سلاااام ریدرای گل☺️
اینم یه پارت طولانیییی😉
میبینم که جیمین حسابی داره از تهیونگ و کوک دل میبره🫣
کامنت و ووت نمیدین؟
پارت واقعا طولانی بود🫠
امیدوارم خوشتون اومده باشهههه نظرتونو برام کامنت کنید😊

𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽Where stories live. Discover now