02

4.5K 356 31
                                    

علامت ها مکالمه
یونگی ÷
جونگکوک _
جنی *
لیسا #
هوسوک =
نامجون -

حواستون باشه علامت مکالمه نامجون و جونگکوک رو قاطی نکنید
***************************
"یونگی"
نگاهی به این دوتا زبون نفهم انداختم.
÷چرا حرف آدمیزاد حالیتون نیست میگم نمیشه
جنی نچی کرد و یه قاچ از میوه هایی که برادر بزرگش توی بشقاب خورد کرده بودو برداشت.
هلو رو توی دهنش گذاشت و با حس شیرینی هلو لبخندی زد و یاد لیسای عزیزش افتاد جفت زیبای خودش

*چرا نشه
جونگکوک که تا الان با اخم به جنی نگاه میکرد که چرا از میوه های مورد علاقش دزدیده با حرف جنی سرش رو سمتم برگردوند
_هیونگ ولی اون جفتته
÷درسته ولی یه بتاست به نظرت پک اونو به عنوان لونا قبول میکنه پک همینجوری تحت فشاره
* کون لق هرچی قبول نکنه برادره من
÷جنیییییییی
*چیه من الان 18 سالمه میتونم فوش بدم
_آره 18 سالته ولی (ضربه ای به پیشونی جنی زد) اینجام 18 سالشه مغز فندوقی

جنی دستش رو پیشونیش گذاشت و کمی مالید با خشم سمت امگای دیگر برگشت
*یه بار دیگه دست رو خواهرت بلند کن امگا تا یه جوری بزنمت نفهمی از کجا خوردی
جونگکوک پوزخند حرص‌دراری زد.
_آره جرأت داری دست بهم بزن تا یونگی هیونگ پارت کنه یه جوری گارد میگیری انگار آلفایی توام یه امگای خواهر خنگ من

دیگه واقعا کفری شده بودم.
÷اگه چرت و پرتاتون تموم شد باید برم نامجون ازم خواسته باهم سمت مرز ها بریم انگار بازم اون ولگردا هوس کتک کردن
_ولی حرفامون تموم نشده هیونگ
*درسته اوپا ما هنوز نتونستیم بفهمیم چرا هنوز با هوسوک اوپا جفت نشدی
با آوردن اسم هوسوک با نگاه خشم آلود به جنی خیره شدم.

÷صد بار گفتم اسم اونو اینجا نیار چقدر باید نگران کنم تا بفهمید
جنی با صدای فریادم مث توله سگ بارون خیره خیس بهم خیره شد و سعی کرد پشت یونگی قایم بشه.
*اوپا تو واقعا ترسویی که جفتت رد کردی همچیز فقط به خاطر پکه؟ انقدر ارزش داشت که دل هوسوک اوپارو بشکنی؟
چشمام با حرص فشار دادم.
÷با جفتتونم اگه یه بار دیگه حرف هوسوک یا جفت شدن من باهاشو بیارید وسط هر جفتتون از خشتک دار میزنم میدونید که‌ شوخی ندارم
هر دو آب دهانشون قورت دادن و با تردید سر تکون دادن.
÷خوبه
بلند شدم و کتم رو برداشتم.
_هیونگ امشب لیسا میاد اینجا لطفا زود برگرد بعد از مدت ها قراره مدتی با ما زندگی کنه
سمتشون برگشتم.
÷نامجون نگفته بود قراره بیان اینجا
*چون اونا نمیان فقط لیسای من میاد
و بعد با لبخند سرش به شونه جونگکوک تکیه داد.
*جفت عزیزم بالاخره میاد پیش خودم نمیدونی چقدر خوشحالم اوپا دیگه لازم نیس برم تو اون عمارت هربار میرم یاد چیزای خوبی نمیوفتم اصن فضای اونجا خیلی خوفناکه میترسم مخصوصا از نامجون اوپا همیشه با نگاهش انگار میخواد دو تیکه ام کنه

÷بله بلههههه وقتی سر خود کاری میکنید همین میشه به خدمه میسپرم اتاق بزرگتری واسه شما دو نفر تدارک ببینن ولی جنی وای به حالت بفهمم دیوونه بازی در آوردی سر این دختر بیچاره مطمئن باش یه گوشمالی درست و حسابی از طرف من و نامجون داری

فقط بهم بگو/Just Tell meWhere stories live. Discover now