.
سه روز بعد
جیمین دیگه داشت تحملشو از دست میداد.
اگه دست خودش بود همون روز که برای یونگی غذا برده بود کارو تموم میکرد ولی باید غرورش روهم کمی حفظ میکرد و البته کمی یونگی روهم نرم میکرد که اینقدر نسبت به کاری که میخوان بکنن گارد نداشته باشه.
جیمین کمی استرس داشت. البته نه جوری که برای انجام سکس بترسه بیشتر از روی هیجان بود. تاحالا در این حد با کسی وقت نگذرونده بود که نسبت بهش جذب بشه. همیشه یه مدت بعد از آشناییش سریع انجامش میدادن و با اینکه آدمایی که باهاشون بوده خیلی هم خوش استایل و راضی کننده بودن ولی انگار همیشه یه چیزی اون وسط کم بود.... اشتیاق!
اشتیاقه اینکه دلش بخواد با تمام وجود شخص روبروش رو به آغوش بکشه ، ببوسه و لمسش کنه. انگار اولین بارش بود که قرار بود با کسی انجامش بده که نسبت بهش اشتیاق داره.
همین سه روز روهم به زور تحمل کرده بود که برچسب عجول بودن به خودش نزنه ولی دیگه کافی بود.
دیگه جدا باید همین امشب انجامش میداد.
گوشیشو برداشت و برای یونگی پیامی فرستاد
( + سلام همسایه. میتونی چند لحظه بیای خونه ی من؟ به کمکت نیاز دارم )گوشیشو کنار گذاشت. فقط میخواست یه جوری سر صحبتو باهاش باز کنه و ببینش. دلش تنگ شده بود.
چند دقیقه گذشت ولی خبری از یونگی نشد. نکنه داشت بهش بی توجهی میکرد؟
به هرحال جیمین پشت لب تابش نشست و مشغول ادامه کارش شد. امروز باید کل حساب کتابای کلاب هاشو انجام میداد.
زمان گذشت و جیمین کلا فراموش کرده بود که یهو زنگ خونه زده شد.
بلند شد و درو باز کرد.
یونگی با لباس یکدست سیاه جلوش ایستاد
- چه کمکی میخوای؟جیمین به ساعت روی دیوار نگاه کرد
+ من یکساعت پیش بهت پیام دادم خشم شب.
- خشم شب؟
+ اوهوم.... احساس نمیکنی این حجم از لباسای سیاه پوشیدن واسه روحیه خودتم بده؟ دقیقا شبیه خشم شب شدی.
- من با رنگ تیره راحت ترم.
+ من که متنفرم.... البته خب.... به من ربطی نداره.از جلوی در کنار رفت.
+ بیا داخل.یونگی یکم این پا و اون پا کرد و بعد وارد خونه شد.
- چیکارم داشتی؟
+ دو دقیقه دندون رو جیگر بزار خب.به سمت آشپزخونه رفت
+ خیلی دیر اومدی کلوچه هام سرد شدن.
- کار داشتم. جای مهمش بود.
+ ممنون از صداقتت. یعنی حرف من مهم نبود؟
- ببخشید باشه؟
+ باز خوبه عذرخواهی میکنی.ظرف کلوچه ای جلوی یونگی گذاشت
+ خودم پختم. تست کن.
- کار مهمت این بود؟
+ خیلی بی احساسی. بده به یادت بودم؟
- من وسط آهنگسازی واسه پروژه جدیدم بودم.
+ خب حالا یه دونه بخور ذهنت باز میشه. غر نزن.یونگی فقط نفس عمیقی کشید که عصبانیتشو نشون نده.
جیمین به سمتش اومد
+ از دستم عصبانی نباش. به هرحال یه کار دیگه هم دارم.

YOU ARE READING
Midnight (yoonmin)
Romanceیونگی، آهنگسازی که پس از سالها شکست در کشورهای دیگر به کره بازگشته، در یکی از محلههای آرام سئول خانهای اجاره میکند تا روی موسیقیاش کار کند و شاید بتواند در وطنش موفق شود. اما همسایه روبهرویی او ، جیمین ، هر شب مهمانیهای پرسر و صدایی برگزار می...