<part 12☁️🌱>

3K 188 3
                                    

<jimin>

با ذوق تو بغل ددی کوک رفتم که ددی کوک روبه ددی تهیونگ گفت(خب دیگه بریم که دیر نرسیم)ددی سری تکون داد و از اتاق بیرون اومدیم سرمو گزاشتم روی شونه ددی کوک و به ددی تهیونگ نگاه کردم اخم محوی بین ابرو هاش داشت و وقتی نگاه خیرمو حس کرد برگشت سمتمو بوسی برام فرستاد که باعث شد دلم ضعف بره وقتی وارد حیاط شدیم یه ماشین فراری خفن مشکی وسط حیاط بود و یه بادیگارد هم پیشش ایستاده بود من زیاد ماشینا رو نمی‌شناختم ولی این ماشین شبیه ماشین یکی از همسایه هامون بود وقتی سمت ماشین رفتیم ددی کوک با لحن خیلی خیلی سردی رو به اون آقا گفت(بادیگارد هارو جمع کن و پشت ما بیاید فلیکس کجاست؟)مرده با ترس گفت(ف..فلیکس رفته تمام بادیگارد هارو جمع کنه)ددی سری تکون داد و من رو داد بغل ددی تهیونگ و ددی در ماشین رو برامون باز کرد و خودش هم پشت رول نشست

<Taehyung>

جیمین تو بغلم نشسته بود و با هیجان و ذوق به ماشین نگاه می‌کرد با لبخند موهای طلاییشو نوازش کردم پسر کوچولوی شیرینم...
جیمین چرخید سمتم و سرشو گزاشت رو شونم منم محکم بغلش کردم برگشتم سمت کوک اخم محوی بین ابروهاش بود و دست تتو شدش روی فرمون بود و رگای دستش معلوم بود آخخخ چرا انقدر این مرد جذاب بود با شنیدن نق نق جیمین نگاهمو از کوک گرفتم و از خودم کمی جداش کردم تا ببینم چیزیش شده یا نه با دیدن اینکه صورتش سرخ شده با نگرانی گفتم(جیمین؟چی شدی پسرم)کوک هم با شنیدن صدای من سمتم برگشت و با همون اخم محوش گفت(چیزی شده؟)جیمین که سرخ شده بود کفت(ددی...دستشویی دارمممم)با شنیدن حرف جیمین نگران سمت کوک چرخیدم و گفتم(کوک برو سمت داروخونه)جونگکوک با فهمیدن منظورم سری تکون داد و با سرعت بیشتری رانندگی کرد تا رسیدیم جلوی یه داروخونه و کوک زود از ماشین پیاده شد و سمت داروخونه رفت ماشین بادیگارد ها هم پشت ماشین ما بود به جیمین نگاه کردم چشماش اشک جمع شده بود از فشار زیاد بچم داشت درد میکشید

𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽Where stories live. Discover now