<part 11☁️🌱>

3K 208 2
                                    

<jimin>

با هزارتا سرخ و سفید شدن ددی تهیونگ لباس هارو تنم کرد ولی بازم برام بزرگ بودن ددی تهیونگ با مهربونی بهم لبخندی زد و بوسه ای روی موهام زد و گفت(بشین رو تخت تا منو ددی کوک هم آماده بشیم تا راه بیوفتیم)زیر لب چشمی گفتم و روی تخت نشستم و نگاهمو دور تا دور اتاق چرخوندم یکم فضولی که بد نبود؟

<Taehyung>

سمت کوک رفتم یه شلوار کارگو مشکی با یه تیشرت مشکی پوشیده بود و یه سویشرت مشکی هم تنش بود و یه کلاهم رو سرش بود و بوت های مشکیش رو هم پوشیده بود میدونستم کوک کلا عادت داره لباسای یک دست مشکی بپوشه پس سمت کمد رفتم و بی توجه به کوک لخت شدم و هودی سفیدم رو پوشیدم ولی تا خواستم شلوارم رو بپوشم دست کوک رو باسنم نشست با بهت برگشتم سمتش و آروم گفتم(چیکار داری میکنی کوک جیمین میبینه)جونگکوک درحالی که کاملا از پشت بهم چسبیده بود لاله ی گوشمو مکی زد که باعث شد ناله ی ریزی بکنم و بعد باسنمو رو محکم تو دستش چلوند و با صدای بمی گفت(پیش من هیچوقت لخت نشو اگر میشی باید مستقیم بریم رو تخت حالا هم بدو تا بالا نزدم)با حرفای کوک گونه هام رنگ گرفت و سریع شلوار رو پام کردم بوت های مشکیم رو هم پوشیدم و بی توجه به کوک سری سمت جیمین رفتم و بغلش‌کردم این بچه چرا انقدر سبک بود؟انگار یه بچه ی دوساله رو بغل کردم با اخم گفتم(جیمین چند کیلویی؟)جیمین با اون چشمای درشت پاپی طورش گفت(نمیدونم ددی خیلی وقته وزنم رو نگرفتم)سری تکون دادم که از پشت کوک اومد و دستش رو دراز کرد سمت جیمین و گفت(بیا بغلم پسرم) جیمین هم با خوشحالی خودشو سمت جونگکوک کشید تا بغلش کنه

𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽Where stories live. Discover now