<part 9☁️🌱>

3.1K 192 0
                                    

<Taehyung>

سری تکون دادم و دوباره به جیمین نگاه کردم با اینکه خواب بود چنان تند می‌مکید حس میکردم هر لحظه امکان داره نیپلم کنده بشه آروم موهای جیمین رو نوازش کردم و آروم پچ زدم(پسر کوچولوی من...آروم تر عشق من)با حرفای من شدت مکیدن جیمین یکم کم شد ولی همچنان داشت نیپلمو می‌مکید....
آخخخخ کی بشه بتونم بهت شیر بدم
با شنیدن نفس های عمیقی پشت گوشم آروم سرمو برگردوندم با دیدن چشمای بسته جونگکوک لبخندی زدم بانی کوچولوم خوابیده بود درسته هم من هم کوک جفتمون رئیس یک قبیله گرگینه ایم و هر دومون مافیاییم ولی بازم تو خلوتمون یه زوج آروم بودیم و حالا با اومدن جیمین انگار رابطمون یه رنگ و بوی دیگه ای گرفته خمیازه ای کشیدم یکم باید استراحت میکردم از پست کوک محکم بغلم کرده بود تن ظریف جیمین رو محکمتر به خودم چسبوندم و بوسه ای روی موهای طلاییش زدم و چشمامو بستم و با آرامش خیلی بیشتر خوابم برد....
.

.

.

<jungkook>

با صدای زنگ گوشیم خواب‌آلود چشمامو باز کردم سریع گوشی رو برداشتم تا تهیونگ و جیمین بیدار نشن آیکون گوشی رو کشیدم و دم گوشم گزاشتمش و با صدای گرفته ای گفتم(چی شده فلیکس؟)فلیکس با جدیت گفت(قربان پدرتون باهام تماس گرفتن و گفتن هرچه سریعتر به عمارت برگردید)اخم محوی کردم(برای چی؟)فلیکس با تردید گفت(مثل اینکه خاله و پسر خاله تون برگشتن به کره)با شنیدن حرف فلیکس حس کردم قلبم نزد یعنی دوباره اون لعنتی برگشته؟پوفی کشیدم و گفتم(ماشینو آماده کنید)و بدون گفتم حرفی گوشی رو قطع کردم و برگشتم سمت تهیونگ و جیمین اون موچی نرمالو هنوز داشت نیپل تهیونگ رو می مکید مطمعنم الان نیپلش کاملا ورم کرده و قراره کلی درد بکشه آروم دستمو رو شونه تهیونگ گزاشتم و تکونش دادم(تهیونگ؟..عشقم؟بیدار شو باید راه بیفتیم)آروم چشماشو باز کرد و با چشمای خمارش نگاهم کرد لبخندی زدم و بوسه ای رو لباش زدم(پاشو باید بریم)بی حرف سری تکون داد و سمت جیمین برگشت و سعی کرد نیپلشو در بیار که بالاخره با صدای پاپی نیپل تهیونگ رو ول کرد که باعث شد چشمای خوشگل جیمین باز شد....

<jimin>

با حس خارج شدن پستونک از بین لبام چشمامو باز کردم با دیدن ددی تهیونگ و ددی جونگکوک بالا سرمو لبخند خوشگلی زدم که باعث شد لبخند بزنن بعد با ذوق گفتم(ددیا این پستونکی که داشتم میخوردمش کوش؟خیلیییی خوب بودد خیلی نرم بودددد)ددی جونگکوک و ددی تهیونگ نگاهی رد و بدل کردن و ددی جونگکوک با شیطنت بلوز ددی تهیونگ که دکمه هاش باز بود رو کنار زد و به شینه های ددی که حسابی ورم کرده بود اشاره کرد و گفت(بیا کوچولو اینم پستونکت نرمت)با بهت به ددی تهیونگ گه لپاش سرخ شده بود نگاه کردم من چه غلطی کرده بودمممم با فکر به کاری کردم کم کم بغض کردن و لبام لرزید و بعد با صدای بلند زدم زیر گریه خدایا منو سوسک کننننن

𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽Where stories live. Discover now