<Taehyung>
با هول سمت جیمین رفتم تو خواب نق میزد آروم کنارش روی تخت دراز کشیدم و موهای طلایی خوشگلشو از روی صورتش زدم کنار لبای سرخش تکون میخورد انگار دنبال چیزی بود تا تو دهنش کنه جونگکوک سمتم اومد و از پشت دم گوشم پچ زد(الان چیکار کنیم نق نقش قطع بشه؟)با تردید و صدای خیلی آروم گفتم(برو یکی از اون پستونک هایی که قبلا باز نکردیم بیار)جونگکوک اخمی کرد و گفت(خب چرا بهش نیپلتو نمیدی؟)با تردید به صورت بامزه جیمین نگاه کردم که جونگکوک گفت(نمیخوام گذشته یادت بیاد بزار نیپلتو بخوره رفتیم عمارت به نامجون میگم یه معجون درست کنه تا دوباره شیرت بیاد)درحالی که لپام سرخ شده بود گفتم(آخه چرا من میتونم هم شیر بدم و هم قابلیت باروری داشته باشمممم)جونگکوک دستی رو شکمم گزاشت و با صدای بمش گفت(تا توله های منو حمل کنی حالا هم نیپلتو بهش بده نگاه چطوری داره هی لباشو اینور اونور میکنه)نگاهی به جیمین کردم لباش هی تو هوا میچرخید تا یه چیزی رو بین لباش بگیره لبخندی زدم و ناخودآگاه دکمه های بلوز مشکیمو باز کردم که بدنم معلوم شد...
<jungkook>
نگاهی به بدن سفید تهیونگ کردم بدنش سفید بود درست شبیه جیمین نیپل های برجستش بزرگتر از معمول بود ولی با همه اینا من عاشقانه این پسر رو میپرستیدم تهیونگ آروم سر جیمین رو به سمت نیپلش هدایت کرد که جیمین سریع با حس چیزی بین لباش تند تند شروع کر به مک زدن چنان مک میزد که توی اتاق صدای ملچ ملوچش پیچید نگاهی به تهیونگ کردم با لبخند به جیمین نگاه میکرد و آروم موهای طلایی خوش رنگ جیمین رو نوازش می کرد لبای سرخ جیمین مثل دوتا توت فرنگی کوچولوی سرخ تکون میخورد...
زیادی خوشگل نبود این پسر کوچولو؟<Taehyung>
وقتی میدیدم جیمین داره نیپلمو میمکه زیر دلم پیچ میخورد یه حس شیرینی تو وجودم پیچید پسرک شیرین و کیوت من....
با حس چسبیدن کسی پشتم برگشتم و دیدم جونگکوک پشتم دراز کشید و محکم بغلم کرد و آروم زمزمه کرد(استراحت کن بیدار شدیم راه میوفتیم)خمیازه ای کشیدم و گفتم(برای جیمین وسیله هارو سفارش دادی؟)هومی گفت و با صدای خش داری گفت(همه چی رو سفارش دادم به جین گفتم اتاقش رو بچینه)با یاد بچه ها لبخندی زدم(دلم برای اعضا تنگ شده)جونگکوک گفت(بریم میبینیشون)........

YOU ARE READING
𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽
Romanceبرشی از رمان📃🌱 +ددیییییی ×چی شده پسرم چرا داری باز نق میزنی؟ +خو ددی از وقتی هانول اومده فقط به اون توجه میکنید مگه من بیبی تون نیستم؟🥺 ددی کوک همونطور که بغلم میکرد دم گوشم زمزمه کرد ÷ولی تو فقط جوجه کوچولوی مایی پسر کوچولوی حسود من....🫠 جیمین...