<jimin>
با تعجب و ناخودآگاه گفتم(ددی حالت خوبه؟)ولی بعد با فهمیدن اینکه چی گفتم دستمو محکم گزاشتم رو دهنم
<jungkook>تهیونگ به خاطر رابطه ای که داشتیم درد داشت و وقتی راه میرفت لنگ میزد وقتی وارد اتاق شدیم و جیمین اونطوری گفت و اون واکنش کیوتشو نشونمون داد قند تو دلم آب شد تهیونگ بدون توجه به دردش با بهت گفت(تو الان به من گفتی ددی؟)با دیدن لپای سرخ جیمین دلم میخواست اون لپای سرخشو محکم ببوسم ولی خودمو کنترل کردم با خنده سمت جیمین رفتم و با یه حرکت بغلش کردم که باعث شد جیغ آرومی بکشه ولی سریع دستشو دور گردنم حلقه کردم و بعد تخس گفت(ددییی اگر می افتادم چیییی)با خنده نگاهش کردم و گفتم(من مراقب پسرکوچولوم هستم)تهیونگ سمتمون اومد و گفت(بدش بغلم)با اخم بهش نگاه کردم و گفتم(با این شرایطت میخوای بغلش کنی؟)با دیدن رنگ گرفتن لپاش لبخندی به دلبر خجالتیم زدم🥺
جیمین گفت(من گشنمهههه)تهیونگ با شنیدن حرف جیمین سریع گفت( الان میگم خدمتکار غذا آماده کنه)
با شیطنت گفتم(وقتی خودت میتونی به نینیمون غذا بدی چرا باید خدمتکارا غذا درست کنن هوممم؟)[خبببب امیدوارم فیک رو دوست داشته باشید کامنت و لایک فراموش نشههه😊🌸]

YOU ARE READING
𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽
Romanceبرشی از رمان📃🌱 +ددیییییی ×چی شده پسرم چرا داری باز نق میزنی؟ +خو ددی از وقتی هانول اومده فقط به اون توجه میکنید مگه من بیبی تون نیستم؟🥺 ددی کوک همونطور که بغلم میکرد دم گوشم زمزمه کرد ÷ولی تو فقط جوجه کوچولوی مایی پسر کوچولوی حسود من....🫠 جیمین...