part 2

1.5K 222 188
                                        


.

.

دو روز بعد

جیمین به سمت اسپیکر بزرگ انتهای سالن رفت و صداشو بیشتر کرد.
تهیونگ که تمام مدت بهش نگاه میکرد به سمتش رفت
= میخوای کر بشیم؟
+ زر نزن نقشه مهمی در پیشه.
= آره مشخصه. میخوای کراش جدیدتو بکشونی اینجا آره؟
+ جوابشو میدونی پس سوال نکن.
= حداقل یکم کمش کن. همش باید با داد باهات حرف بزنم. خودمم کر شدم.
+ نوچ
= تو که میگفتی تو این فکرا نیستی. یهو چی شد؟
+ یهو همسایه خوشتیپم تصمیم گرفت دو روز بیخیال باشه و اعتراضی نکنه و منم دلم میخواد ببینمش.
= برو در خونش.
+ میخوام غرورمو حفظ کنم.
= پس جدی جدی ازش خوشت اومده که داری با سیاست رفتار میکنی.

صدای زنگ بلند شد. جیمین با ذوق سریع به سمت در پرواز کرد و بازش کرد اما با دیدن شخص پشت در ذوقش کور شد
+ تو چرا اینجایی؟
/ تو چیه؟ باید بگی عشقم دلم برات تنگ شده بود.
+ جانم؟ زیادی خودتو دست بالا گرفتی.
/ بیخیال جیمین. یه فرصت بهم بده. باور کن من خیلی ازت خوشم میاد.
+ ولی من ازت خوشم نمیاد. بای بای.

جیمین خواست درو ببنده که پسر جلوشو گرفت
/ وایسا وایسا. حداقل بزار بیام داخل. میبینی که مدتی بهت فضا دادم. فقط اومدم سر بزنم و یکم از مهمونیت لذت ببرم. بعدش زود میرم. قول میدم.

جیمین یکم فکر کرد و از جلوی در کنار رفت.
پسر با لبخند وارد شد. چشم جیمین به در واحد روبروش افتاد. دیگه کم کم داشت نگران میشد. چرا کسی که این همه روی صدا حساس بود و حتی به پلیس هم زنگ زده بود این دو روز هیچ اعتراضی نکرده بود و سر و کلش پیدا نشده بود؟

پسر که وارد شد به سمت جیمین برگشت
/ میگم جیمین.... اوضاع خوبه؟

جیمین برگشت و با بیخیالی نگاش کرد
+ برو بشین و سعی نکن باهام سر بحثو باز کنی.
/ باشه باشه. ولی خیلی جیگر شدی....

پسر ازش دور شد و جیمین هم روشو برگردوند.
اسم اون پسر چانسو بود و به شدت از جیمین خوشش میومد. البته مشخص بود که جیمین رو فقط برای رابطه میخواست و بارها بهش پیشنهاد داده بود ولی وقتی دیده بود جیمین قبول نمیکنه چندبار اونو سرقرارهم برده بود ولی بازم بهش پا نمیداد.
البته جیمین هم آدم خیلی آفتاب مهتاب ندیده ای نبود و دوست پسرای زیادی هم داشت ولی چانسو به دلش نمینشست.

ساعت تقریبا از دو شب هم گذشته بود و جیمین هرلحظه صدارو بیشتر میکرد.
جدی تصمیم گرفت یه جوری یونگی رو بکشونه اینجا و البته بالاخره بعد از این همه تلاش زنگ خونه به صدا دراومد.
بازم به سمت در رفت و امیدوار بود که ایندفعه دیگه شخص مورد نظرش پشت در باشه که البته بود.
با دیدن یونگی لبخندی به پهنای صورتش زد
+ اینجوری بهم اخم نکن همسایه. باور کن تاثیری نداره.

یونگی نفس حرصی ای کشید
- داری سعی میکنی اعصاب منو امتحان کنی مگه نه؟
+ بیشتر برام سوال بود چرا دو شب قبلی اعتراض نکردی؟ یه جورایی منتظرت بودم.
- شاید چون میدونم شخص روبروم زبون نفهمه و حرف زدن باهاش فایده ای نداره.
+ بهم برخورد.
- برام مهم نیست.

Midnight (yoonmin)Where stories live. Discover now