جونگ کوک امگای پرتقالی قصهمون ، روی یکی از دانشجوهای آلفای کلاسش کراش میزنه پس دست به کار میشه و طبق چیزهایی که توی فن فیک ها خونده بود ، تصمیم گرفت با اشتباهی فرستادن نودش ، مخش رو بزنه . ولی پرتقال خنگمون تاحالا از خودش نود نگرفته بود ! پس سراغ ه...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
هوا تاریک بود و نور کم پایه چراغِ کوچه ، از لابه لای شاخه های خشک و درهم تنیده ی درخت ها ، به جثه و صورت دو هیون میتابید. با اینکه ماه آخر زمستون بود اما سرمای هوا لرزه به تن پسر می انداخت و نوک بینی و گوش هاش رو سرخ کرده بود . آزار دهنده تر از این ها ، حضور بدموقعی آلفا بود . پسر بار دیگه سوالش رو با لحنی سرد پرسید :
" این وقت شب اینجا چیکار میکنی دو هیون ؟ آدرس خونه ی من رو از کجا آوردی ؟
آلفا پوزخندی زد . قدم بلندی به سمت پسر برداشت اما هنوز پشت در بود .
" تعقیب کردنت کار چندان سختی نیست باربی ! حالا با کیم رین بهت خوش گذشت ؟ از اینکه زیرش بودی لذت بردی ؟
" برای پرسیدن این سوال مزخرف این همه راه رو تا اینجا اومدی ؟
دو هیون با کلافگی دستی به موهاش کشید و به قدری به جونگ کوک نزدیک شد که نفس های گرمش ، به صورت سرد پسر برخورد میکردن . امگا برای جبران قدمی به عقب برداشت و کمی از در فاصله گرفت . نور کم سویی به چهره اش میتابید و زیبایی این صحنه ، عجیب دل آلفا رو میلرزوند . هوس کبود کردن لب های رنگ پریده اش و چنگ انداختن به موهای نرم امگا به دلش افتاده بود . رایحه ی بنزینش رو آزاد کرد و بیشتر از هروقت دیگه ای باعث درد جونگ کوک شد .
" مزخرف ؟ من فاکینگ برای اولین بار داشتم احساسات جدیدی رو تجربه میکردم .
با حرص غرید اما توسط امگا نادیده گرفته شد و همین ، خونش رو به جوش آورد .
" میدونی امروز چه حسی داشتم وقتی تورو با اون دیدم ؟ داشتم آتیش میگرفتم ! میخواستم اون لب هایی که فقط برای کیم میخندیدن رو بدوزم ، تو حق نداشتی برای اون بخندی !
درحالیکه از حرص و حسادت نفس نفس میزد ، دست هاش رو نزدیک صورت جونگ کوک برد اما با قدم عقبی که امگا دوباره برداشت ، از لمس کردن لب هاش محروم شد . احساسات جدید آلفا برای پسر ، پوچ ، بی اهمیت و البته بیمارگونه به نظر میرسیدن . پس لب تر کرد تا باری دیگه ، پسر رو رد کنه .