تهیونگ آهی کشید و گوشیش رو کنار گذاشت . اسکچ بوکش رو باز کرد و طبق توصیف مشتریش از ایده ای که توی ذهنش داشت ، طرح زدن رو شروع کرد . از اون طرف هم یونگی و جینا با دقت و توی سکوت مشغول انجام کار مشتریها بودن .مرد ، مداد رو با بی دقتی روی کاغذ میکشید و فکرش ، پیش شخص دیگه ای بود اما جایی برای نگرانی وجود نداشت . آلفا اونقدر توی کارش حرفه ای شده بود که میتونست از وصل کردن این خطوط نامنظم و پر از عیب ، شکلی زیبا بسازه و بدون ذره ای نقص ، روی پوست مشتری حک بکنه .
با این حال ، شکلی که این دفعه از وصل شدن این خطوط نامنظم و شلخته ساخته شده ، درخواست مشتری نبود ؛ بلکه درخواست قلبش بود ! تصویر خندون جونگ کوک که روی کاغذ رسم شده بود، قلب آلفا رو به تپش میانداخت . چه بلایی به سرش اومده بود ؟ چرا هرچقدر که زمان می گذشت و جلو میرفت ، پروانه های دلش بیشتر میشدن و تپش های قلبش نامنظم تر ؟
هربار که نگاهش به امگا میافتاد ، دست هاش برای لمس و لب هاش برای چشیدن تنش به گزگز می افتادن .
با باز شدن در سالن ، باد سردی وزید و بازوهای برهنه ی آلفا رو نوازش کرد . تهیونگ مداد رو کنار گذاشت ، سرش رو بالا گرفت که چشمش به جونگ کوک و دوستش افتاد .
" تهیونگ !
ذوق زده اسم مرد رو صدا زد ، با قدم هایی تند به سمتش رفت و اون رو در آغوش کشید . نفسی کشید و رایحه ی تنباکوی مرد رو عمیق ، وارد ریه هاش کرد . تهیونگ با دستش ، کمر باریکش رو گرفت تا از سقوط بدن شل شدهی جونگ کوک جلوگیری کنه و با دست دیگهاش، موهای سیاه پسر رو نوازش کرد . گرگ امگا با رضایت از این نزدیکی ، خرخری کرد و زوزه ای کشید .
" دلم برات تنگ شده بود ته ..
دست های کوچیکش ، مشت شده بودن دور رکابی سیاه تهیونگ . امگا تمام تلاشش رو کرد که جلوی برچیده شدن لب هاش و لرزش صداش رو بگیره ، اما نا موفق بود .
" دلِ تنگت رو میبوسم اورنجی ، اون بغضِ کوچیک توی گلوت رو هم میشکونم تا برنگرده و خونه نکنه توی دل کوچیکت.. متاسفم که دلتنگت کردم عزیزم .. آسمون رو میبخشی اورنجی؟
به آرومی از آغوش گرم آلفا جدا شد اما دستی که دور کمرش بود ، تنش رو فشرد . جونگ کوک سرش رو بالا گرفت که با حس کردن نرمی لب های تهیونگ و بوسیده شدن سیب گلوش ، شوکه شد . مردمک چشم هاش لرزیدن و پروانه های زیر دلش به تکاپو افتادن!
بی جواب گذاشتن این بوسه برای جونگ کوک سخت بود اون هم وقتی که آلفا چنین قدمی رو به سمتش برداشته و علاقه اش رو با این بوسه ، نشون داده بود . پس روی نوک پاهاش بلند شد تا بوسه ای به گلوش بزنه اما با شنیدن صدایی آشنا ، خشک شد .
" باربی ؟ این واقعا تویی ؟
به آرومی سرش رو به سمت آلفایی که با پوزخند بهش خیره بود ، برگردوند و کلافه چشماش رو توی حدقه چرخوند . جیمین با دیدن دوهیون ، لبش رو گزید و الهه ی ماه رو به خاطر این زمانبندی نفرین کرد .

YOU ARE READING
𝖮︎𝗋𝖺𝗇︎𝗀︎𝖾 𝗌𝗍𝖺𝗋 | 𝐕𝐊
Fanfictionجونگ کوک امگای پرتقالی قصهمون ، روی یکی از دانشجوهای آلفای کلاسش کراش میزنه پس دست به کار میشه و طبق چیزهایی که توی فن فیک ها خونده بود ، تصمیم گرفت با اشتباهی فرستادن نودش ، مخش رو بزنه . ولی پرتقال خنگمون تاحالا از خودش نود نگرفته بود ! پس سراغ ه...