12. آخرین دلیل

7.9K 901 141
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از پشت پنجره ی کافه ، به آفتاب درحال غروب خیره شده بود و با آهنگ جاز کافه ، زیر لب همخونی میکرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


از پشت پنجره ی کافه ، به آفتاب درحال غروب خیره شده بود و با آهنگ جاز کافه ، زیر لب همخونی میکرد . انگشتان ظریفش روی میز ضربه میزدن . یه جی گلوی خشک شده از استرسش رو تر کرد ، نگاهش رو از خورشید خانوم گرفت و به درب ورودی کافه داد .

با ورود مرد آشنایی که انتظارش رو میکشید ، لبخندی زد و برای احوالپرسی از جاش بلند شد .

"درست سر وقت آقای کیم !

مرد لبخندی زد و بعد از دست دادن با بتای روبه روش روی صندلی نشست.

" از دیدنتون خوشحالم خانم جئون ، طبق معمول دنج ترین جای کافه رو برای نشستن انتخاب کردید .

" درسته . خب کافه ی شلوغیه ، نمیخوام توی مرکز این کافه ی شلوغ بشینم آقای کیم .

یه جی کلافه جرعه ی آخر هات چاکلتش رو سر کشید و با دستمال تمیزی گوشه ی لبش رو پاک کرد .

" متاسفم من یکم استرس داشتم برای همین زودتر سفارش دادم ..

" مشکلی نیست خانم جئون ، چیزی برای نگرانی وجود نداره..

𝖮︎𝗋𝖺𝗇︎𝗀︎𝖾 𝗌𝗍𝖺𝗋 | 𝐕𝐊Where stories live. Discover now