بعد از دوشی که گرفت تیشرت بلند و باکسرش رو پوشید و برق رو خاموش کرد و به سمت تخت رفت تا بخوابه، با شنیدن صدای برخورد چیزی با شیشه متعجب به پنجره نگاه کرد، به آرومی و با احتیاط به سمت پنجره رفت، زندگی کردن تو این خونه فرقی با زندان نداشت دائما احساس نا امنی میکرد و این که همیشه تو اتاق تنها بود حس بدی بهش میداد، با ترس پرده رو کمی کنار زد و نگاهی به پشت شیشه انداخت که متوجه کلهی نامجون شد! وحشت زده پنجره رو باز کرد و دست نامجون رو گرفت و داخل کشیدش و گفت:
- هی اینجا چیکار میکنی؟ اونم این وقت شب، چرا از پنج...
با برخورد لب های بی تاب نامجون روی لبهاش سکوت کرد و تو آغوشش فرو رفت، نامجون دست هاش رو روی کمر باریکش کشید و سرش رو کمی عقب کشید و گفت:
- دلم... اوه خدای من دلم خیلی برات تنگ شده بود پسر!
جین لبخند پررنگی زد و گفت:
- اونقدر که از پنجره میونبر زدی؟ اونم با این لباس ها!
و اشاره ای به کت شلوار اتوکشیدهی نامجون کرد.
نامجون پسر رو محکم تر به خودش فشرد و گفت:
- محافظ ها اجازهی ورود به ساختمون اصلی اونم این وقت شب رو ندارن... چطوری باید میومدم ببینمت؟ هوم؟ اگه بهشون میگفتم عشقم اونجاست و باید ببینمش قبول میکردن؟جین خندهی آرومی کرد و گفت:
- نمیدونم، تو چی فکر میکنی؟
نامجون دوباره صورتش رو به جین نزدیک کرد و گفت:
- منالان تنها کاری که نمیکنم فکر کردنه، الان فقط میخوامت جین...
جین دست هاش رو روی شونههای پسر فشرد و کمی عقبش زد و گفت:
- اوه اما ما حتی یه بارم باهم سر قرار نرفتیم! این یه کم... یه کمی دور از منطق نیست؟نامجون خودش رو بیشتر به پسر فشرد طوری که عضو برآمدهش رو به خوبی به جین نشون بده و گفت:
- به نظرت الان منطق حالیمه؟ دائم اون پایین دارم به تو فکر میکنم! به این که چقدر زیبا و خواستنی...
دستش رو از روی گردن پسر کمی جابه جا کرد و شستش رو به لب های جین رسوند و انگشتش رو روی لب های برآمدهش کشید و گفت:
- جذاب...
سرش رو به سمت گردن پسر برد و لب هاش رو به آرومی روی نبض خوشبوی پسر کشید و به سمت گوشش حرکتکرد و گفت:
- و خوردنی ای... میشه قرار رو به یه زمان دیگه که هر دو آزاد تر بودیم موکول کنیم؟! من الان تنها چیزی که میخوام داشتن توئه جین! هیچوقت... قسممیخورم... هیچوقت تو کل زندگیم اینجوری نبودم!
جیننگاهی به چشم های نامجون که تو تاریکی برق میزدند انداخت و بهشون خیرهشد، دروغ چرا؟ ولی خودش هم بدش نمیومد اصول و آداب رو بذاره برای بعد و امشب فقط هرطور دلش میخواد پیش بره، دستش رو کمی بالا برد و روی گونهی نامجون که با این تیپ و استایل جدید زیادی جذاب و هات شده بود گذاشت و کمی روی نوک پاهاش رفت و لب هاش رو نزدیک گوش نامجون برد و به آرومی تو گوشش نجوا کرد:
- شاید بهتره قرار رو بذاریم برای بعد... بیا فقط انجامش بدیم!
🔞
برآمدگی عضو نامجون که به شکمش میخورد رو به خوبی حس میکرد و باعث میشد دلش بخوا هر تصمیم احمقانه ای بگیره... نامجون لب هاش رو با عجله به لب های پسر رسوند و با ولع بوسیدش، لب هاش رو داخل دهنش کشید و هر دو رو مکید، جین سرش رو کمی عقب کشید و آه کوتاهی گفت، اون زیادی ناب بود و این نامجون رو به وجد میاورد، نامجون سرش رو به سمت خط فک پسر برد و شروع کرد به بوسیدن، جین دست هاش رو روی کت نامجون مشت کرد و با حس سختی پارچهش کلافه از روی شونه هاش عقبش داد و کت رو از تن نامجون بیرون آورد، دست هاش رو ری میرهنمردونهی سفید رنگش کشید و نامجون لب هاش رو به گردن خوش فرم مسر رسوند، با عطش میبوسید و سانت به سانت بدنش رو با لب هاش فتح میکرد، کمی به عقب هولش داد و به سمتتخت کشوندش، به آرومی روی تخت هولش داد جین دستش رو به سمت کروات نامجون برد و توی مشتش گرفت و باعث شد نامجون هم همراه باهاش و روی بدنش فرود بیاد، نامجون پوزخندی زد و با نگاه نافذش بهش نگاه کرد و گفت:
- دوست داری زود پیش بریم بیبی؟
جین با گستاخی به چشمهاش خیره شد و گفت:
- تو تنها کسی نیستی که هرشب بهش فکر میکردی...
نامجون کمرش رو کمی به بدن پسر فشرد و باعث برخورد عضو های سخت شدهشون بهم شد و جین نالهی کوتاهی کرد که به سرعت بین لبهای نامجون خفه شد. نامجون با بی تابی دستش رو به سمت لبهی تیشرت گشاد وبلند جین برد و دست هاش رو از زیر تیشرت به کمر و شکم برهنهشکشید که جین تکون محکمی روی تخت خورد. با صدایی که دورگه شده بود گفت:
- بگو... هرشب تو رویاهات چطور بود؟ هوم؟
جین که با همین حرکات سادهی نامجون به نفس نفس افتاده بود گفت:
- آه...نمی... نمیخوام بگم...
نامجون لب هاش رو روی گردن پسر گذاشت و به آرومی مکید و تیشرت پسر رو بالا کشید و نگاهی به شکم صاف و ناف خوش فرمش انداخت، خبری از سیکس پک یا هر چیز دیگه نبود و با یه شکم صاف و کیوت و سفید طرف بود. لبخندی روی لبهاش اومد و به سمت شکمش هجوم برد و مشغول بوسیدن شد، لباسش رو کم کم بالا داد تا جایی که زیر چونهی پسر جمعش کرد و دوباره به بدن بلوری و سفید زیرش خیره شد، نگاهی به نیپل های صورتی رنگ پسز انداخت و گفت:
- فاک!
و به سمتشون حمله کرد و لبهاش رو روشون گذاشت. جین گردنش رو عقب کشید و نالهی بلندی کرد و بی اختیار دست هاش رو دو طرف سر نامجون برد و سعی کرد پسش بزنه، پاهاش رو به سمت شکمش جمع کرد و رون های خوش حالتش به عضو نامجون برخورد کرد، نامجون سرش و کمی عقب کشید و گفت:
- کاری که میکنم رو دوست نداری؟
جین سرش رو کمی بالا آورد و نگاهی به نامجونی که از روی لبهاش تا نیپل خودش خطی از بزاق تشکیل داده بود انداخت و نالهی نسبتا آرومی کرد و گفت:
- حسش... فوقالعادهست
نامجون لبخند پررنگی زد که باعث شد چال لپش مشخص بشه، دست هاش رو دور مچ های جین حلقه کرد و دست های پسر رو کنار سرش روی تخت پین کرد و به کارش ادامه داد... کمرش رو پایین تر کشید تا کامل بین پاهای پسر قرار بگیره عضوش رو محکم روی عضو برآمدهی پسر کشید و بوسه هاش رو تا ناف پسر پایین کشید و پایین تخت نشست جین تو جاش نیم خیز شد و گفت:
- لباسات...
نامجون لبخندی زد و گفت:
- مزاحمن؟
جین سرش رو به علامت مثبت تکون داد و دست هاش رو ستون بدنش کرد و به پسر خیره شد. نامجون مقابلش ایستاد و با سکسی ترین حالت ممکن کرواتش رو با یک دست شل کرد و از دور گردنش بازش کرد، جین مطمئن بود که اگه حواسش رو پرت نکنه همین حالا میاد، نامجون دکمه های پیرهنش رو یکی یکی باز کرد و پیرهنش رو از تنش بیرون آورد، جین با ولع نگاهی بهش انداخت، نامجون کمربندش رو باز کرد و ابرویی برای جین بالا انداخت که جین با ناز نگاهش رو ازش گرفت و سرش رو به سمت راست چرخوند. نامجون خندهی نسبتا بلندی کرد و شلوارش رو همراه با باکسرش پایین کشید و به سمت پسر رفت، دستش رو زیر چونهش گذاشت و سرش رو به سمت خودش چرخوند و لب هاش رو روی لبهای خوش طعمش گذاشت و زبونش رو داخل دهنش فرو برد، دوباره جین رو روی تخت هول داد و دستش رو دو طرف باکسر پسر گذاشت و به آرومی پایینش کشید و نگاهی به عضو کاملا آمادهی پسر انداخت و به پیش آبی که کمی عضوش رو خیس کرده بود لیس محکمی زد که جین نالهی بلندی کرد و گفت:
- اوه... نه نه الان میام!
نامجون بوسه ای به عضو پسرش زد و گفت:
- برای من بیا عشقم
جین آه کوتاهی کشید و نامجون کارش رو تکرار کرد و زبونش رو روی عضوش کشید، جینتمام سعیش رو کرد که زود نیاد، اما برای اولین بار... نامجون زیاد از حد سکسی بود و جین ناتوان بود. نامجون عضوش رو داخل دهنش فرو برد و مک عمیقی زد که جین با نالهی بلندی تو دهن پسر خالی شد... سعی کرد خودش رو بیرون بکشه که نامجون دو طرف استخون لگنش رو محکم نگه داشت و بهش اجازه نداد... جین بی حال روی تخت افتاد و نامجون خودش رو بالا کشید و نگاهی به چشم های بی حال پسر کرد و گفت:
- شبیه تصوراتت بود؟
جین دست هاش رو روی چشمهاش گذاشت و گفت:
- اوه نه وای خیلی خجالت میکشم... متاسفم... نتونستم...
نامجون انگشت اشارهش رو روی لب هاش جین گذاشت و گفت:
- هیش!
نامجون با دست دیگهش دستهاش رو به آرومی از روی چشمهای پسر برداشت و انگشت اشارهش رو کمی پایین کشید و روی لب های پسر به آرومی فشرد و گفت:
- زود باش برام خیسش کن...
جین متعجب لبهاش رو کمی از هم باز کرد که نامجکن انگشت اشارهش رو تو دهنش فشرد و گفت:
- خوب خیسش کن پسر خوب... آفرین...
جین که دوباره برآمدهشدن عضوش رو حس میکرد متعجب به نامجوننگاه کرد و انگشتش رو مکید، نامجون به آرومی انگشتش رو عقب جلو کرد و از بین لبهای پسر بیرونش کشید و بلا فاصله لب هاش رو روی لب های جین گذاشت و انگشتش رو به سمت حفرهی داغ پسر کشید و به آرومی مالیدش، جین آه آرومی کشید که بین لبهای نامجون خفه شد... نامجون به آرومی در حال مالیدنش بود و زبونش رو کاملا بینلبهاش فرو برده بود، مطمئن بود داره طعم آب خودش رو حس میکنه اما همه چیز باعث میشد از قبل بیشتر بخواد و دلش بخوا نامجون رو داخل خودش حس کنه، هیچوقت با هیچکس سکس نداشت و همیشه صبر کرده بود تا اولینش رو با عشق تجربه کنه و کی بهتر از نامجون بود؟!
نامجون به آرومی بند انگشتش رو فرو کرد که باعث شد جین با شتاب کمرش رو بالا بکشه و نالهی بلندی کرد، نامجون به آرومی تو گوشش گفت:
- هیش... آروم... آروم... من اولینتم؟!
جین آب دهنش رو با درد پایین داد و سرش رو به علامت مثبت تکون داد. نامجون لبخند محکی زد و لب هاش رو به پیشونی پسر فشرد و گفت:
- من عاشقتم اینو میدونی؟
جین خیره نگاهش کرد و سرش رو به علامت مثبت تکون داد، نامجون این بار نوک بینیش رو بوسید و گفت:
- تو هم عاشقمی؟
جین به آرومی سری به علامت مثبتتکون داد
چشم هاش اشکی بود و درد بدی رو حس میکرد اما دلش نمیخواست اعتراض کنه، دوست داشت تا تهش رو با نامجون تجربه کنه پس یه کم درد اشکالی نداشت مگه نه؟!
نامجون دوباره لب هاش رو روی لب های جین گذاشت و بوسهی کوتاهی زد و عقب کشید و کمی بیشتر انگشتش رو فرو کرد و گفت:
-یه کمی... درد داره، ولی چون اولین باره اینجوریه... اما من مراقبتم جین اینو میدونی؟
جین سرش رو باز همتکون داد و این بار قطره اشکی از گونهش پایین ریخت، نامجون اشکی که روی گونهش میریخت رو بوسید و گفت فقط یه کم تحملش کن باشه؟
جین سر تکون داد و نامجون به آرومی پایین رفت و دوباره لب هاش رو به عضو جین که این بار نیمه برآمده شده بود رسوند و تو دهنش فرو بردش. جین دوباره ناله کرد و رو تختی رو تو مشتش فشرد، نامجون انگشتش رو کامل فرو کرده بود، به آرومی عقبش کشید و دوباره فرو کرد، جین نالهی بلندی کرد و نامجون دوباره ضربه زد و این بار با آه پر لذتی که جین کشید متوجه شد جای درستی رو انتخاب کرده پس تمام ضرباتش رو دقیقا همونجا فرود آورد، جین بین ناله هاش تقریبا فریاد زد:
-خودت رو... خودت رو میخوام.
و نامجون که کاملا منتظر این لحظه بود انگشتهاش رو بیرون کشید و و عضوش رو کمی با بزاق خودش خیس کرد و روی ورودی تنگ پسر فشرد، جین جیغ کوتاهی کشید و خودش رو عقب کشید، نامجون دست هاش رو بین پنجه های پسر فرو برد و تو جاش نگهش داشت به سمتش خم شد و گفت:
- این درد داره... خیلی!
و سر عضو سختش رو روی حفرهی داغ پسر فشرد و واردش شد، جین ناله های بلند و پر از دردی کشید، نامجون بی حرکت موند لب هاش رو به لب های پسر رسوند و بوسیدش، اشک های جین صورتش رو خیس کرده بودند. نامجون تو گوشش زمزمه کرد:
- آروم باش عشق من، صبر میکنم تا خودت بگی هروقت گفتی ادامه میدم. جین که نفس نفس میزد ناله کرد:
-درد داره...
نامجون با لحن آرومی شمرده گفت:
- میدونم عشقم... میدونم... ولی خودت گفتی مگه نه؟
جین سرش رو به علامت مثبتتکون داد و اهوم کوتاهی گفت... پاهاش رو به آرومی دور کمر نامجون حلقه کرد و دستش رو روی لب های خودش فشرد و گفت:
- انجامش بده...
با دست دیگهش بازوی نامجون رو گرفت، نامجون به آرومی عضوش رو حرکت داد و سعی کرد خیلی زود کامل واردش بشه تا کمتر درد بکشه، جین جیغ بلندش رو تو دستش خفه کرد و سرش رو به تخت کوبید، نامجون به سمتگردنش خم شد و گفت:
-لعنتی... چقدر داغ و تنگی!
جین اوم کوتاهی گفت و چشم هاش رو بست. نامجون به آرومی کمرش رو عقب کشید و دوباره تکراش کرد، ناله های پردرد جین بعد از چندبار تبدیل به نالههای همراه با لذتی شدند نامجون از روی پسر بلند شد و پاهاش رو بالا گرفت و حرکتش رو ادامه داد. حفرهی تنگ جین هربار عضوش رو میفشرد و جلوی مقاومتش رو می گرفت، جین نالهی بلندی کرد و گفت:
- دارم... دارم میام...
نامجون آه کوتاهی کشید و گفت:
- بیا عشق من... برای من بیا...
و حرکاتش رو سریع تر کرد و با حس خالی شدن مسر روی شکمش خودش هم خالی شد و عضوش رو بیرون کشید و بدن زیبای پسر زیرش رو خیس کرد.
🔞
بی حال کنار جین روی تخت افتاد و به پسر چشم دوخت، اشک های جین صورتش رو خیس کرده بودند، برای لحظه ای از خودش متنفر شد، اما وقتی جین نگاهش کرد و دوباره خجالت کشید دلش برای پسر ضعف رفت و به سمتش خم شد و تو گوشش گفت:
- نامجون اذیتت کرده مگه نه؟
جین سرش رو به علامت منفی تکون داد و چیزی نگفت... نامجون لب هاش رو محکم بوسید و گفت:
- نکنه بجای لبات زبونتو خوردم؟! هوم؟ چرا باهام حرف نمیزنی؟
جین لبخند پررنگی زد و گفت:
- دیگه برو... منازت خجالت میکشم!
نامجون خندهی بلندی کرد و گفت:
- یعنی اجازه ندارم تو بغلت بخوابم؟!
جین دست هاش رو به آرومی از روی چشم هاش برداشت و با ذوق نگاهی به نامجون انداخت و گفت:
- میخوابی؟
نامجون سرش رو تو گردن پسر فرو برد و بوسیدش و گفت:
- اگه تو بخوای آره...
جین به آرومی گفت:
- میخوام...
نامجون بوسه ای روی گردنش گذاشت و گفت:
- صبر کن تا دستمال بیارم...
دستمالی برداشت و بدن پسر رو با حوصله و عشق تمیز کرد و پتوی تخت رو کنار زد و گفت:
- بدو بیا اینجا...
جین از جاش بلند شد و اخم کمرنگی از درد کرد و به سمت جایی که نامجون گفت رفت و زیر پتو خزید، نامجون کنارش خوابید و هر دو تو بغل هم به خواب رفتند...

YOU ARE READING
4427
Fanfictionجئون جونگکوک سارق چیرهدستی که به نظر احمق میاد به خواسته خودش دستگیر میشه و وبه زندان میره، و اونجا امپراطوری خودش رو برپا میکنه، چطوری؟ قطعا همهی زندانی ها به گنده ترین سارق کره احترام میگذارند! البته بجز یک نفر! کیم تهیونگ رئیس باند قاچاقی که ب...