2

6.9K 661 26
                                    

- هی، جرمت چیه؟
تهیونگ نگاه کلافه‌ای به میله‌های بالای در سلول انفرادی انداخت و دندون‌هاش رو که محکم روی هم فشرده بود از هم باز کرد و گفت:
-قتل
صدای خنده‌ی جونگکوک مثل سوهان روی اعصابش کشیده شد، و بعد صداش رو شنید که گفت:
- کم زر بزن! تگ‌شماره‌ت قرمز نیست پس قاتل نیستی.
تهیونگ مشت محکمی به زمین کوبید و گفت:
- فقط صبر کن جفتمون بیایم بیرون، اونوقت قرمز میشه، حیف که تو نمیتونی ببینیش!
و باز هم قهقهه سرخوشانه جونگکوک.
- اوهوم چون تا اون‌موقع من اون بیرونم پسر.
و این بار تهیونگ بود که بلند خندید و گفت:
- جدی؟ شنیدم یه سرقت ناموفق داشتی! کمه کم سه سال رو داری احمق! راستی خبر داری این که برای یه سرقت ناموفق تو زندان باشی، فقط ازت یه حمال کودن میسازه؟!

جونگکوک پوزخندی زد و گفت:
- یعنی یه چیزی شبیه تو؟ چون پول خزانه الان تو جیب منه.
با لگد محکمی که به در سلول هر دو خورد از جا بلند شدند و از بین میله های بالای در بیرون رو دیدند، افسر نگهبان با عصبانیت گفت:
- خفه شید، حتی نمیخام صدای نفس‌هاتونو بشنوم.
تهیونگ با اخم های گره خورده ای گفت:
- افسر مین، من واقعا بی دلیل اینجام، اون مشتی ‌که خورد حقش بود.

جونگکوک با لودگی اضافه کرد:
- مال منم که دفاع از خود بود! توقع نداری که جلوی این آشغال کم بیارم؟

مین یونگی چند قدم به سمت در اتاقک جونگکوک رفت و با باتومی که تو دستش بود محکم روی در کوبید که جونگکوک چند سانتی عقب پرید. یونگی پوزخند زد و نگاهی به چهره‌ی ترسیده‌ی جونگکوک کرد و گفت:
- خزانه رو تو خالی کردی؟
جونگکوک لبخند پررنگی زد و گفت:
- من از دیروز عصر تو بازداشتگاهم، به من‌چه؟
یونگی نگاه چپی بهش انداخت و به سمت در اصلی حرکت کرد. جونگکوک با نگاهش مسیر رفتن یونگی رو نگاه کرد و بعد نگاه چپی به تهیونگی که بهش خیره شده بود انداخت و در نهایت دست راستش رو بالا آورد و علامت فاک نشون داد، تهیونگ خنده‌ی کجی کرد و دستش رو به حالت مشت شده ای جلوی دهنش بالا و پایین کرد و بعد به عضوش اشاره کرد.
جونگکوک هر دو دستش رو به شکل فاک به سمتش گرفت و عقب عقب رفت و روی زمین نشست، یعنی الان جیهوپ‌ اوضاع رو چطور پیش برده بود؟ اگر همه چیز خوب پیش می‌رفت تو همین یکی دو روز هوپ براش وثیقه می‌گذاشت و اونوقت حال این پسره‌ی عوضی رو بدجوری می‌گرفت تو همین افکار بود که چشم هاش گرم شد و همونطور نشسته به خواب فرو رفت...

با صدای باز شدن در اتاقک متوجه شد که صبح شده، از جاش بلند شد و به سرعت از اتاقک خارج شد اصلا دلش نمی‌خواست اون پسره‌ی پر سر و صدا رو ببینه پس به سرعت وارد سالن غذا خوری شد و بعد از گرفتن غذا، اطراف سالن چشم چرخوند که بالاخره جیمین و نامجون رو دید، به سمتشون حرکت کرد و کنار نامجون نشست. نامجون متعجب پرسید:
- دیشب تو انفرادی بودی؟
جیمین یک تای ابروش رو بالا انداخت و گفت:
- تقصیر اون میمونِ مست شد نه؟
تهیونگ بی هیچ حرفی مشغول غذاش شد و نامجون و جیمین بعد از نگاهی به هم‌دیگه متوجه شدند که الان وقت سوال‌پیچ کردن نیست...
با قرار گرفتن ظرف غذای جدیدی رو میز توجه هر سه به صاحب ظرف جلب شد که دیدند جونگکوک روی صندلی نشست، نگاه چندشی به تهیونگ‌کرد و رو به نامجون گفت:
- اینجا همیشه غذاهاش انقدر کمه؟ کی با این سیر میشه؟
جیمین با کنایه گفت:
- نه این پیش‌غذاست حالا غذای اصلی رو میارن...
تهیونگ نگاهی به جیمین انداخت و پوزخند زد، جیمین و تهیونگ اعضای یک باند بودند که هم زمان باهم در حال رد کردن یک محموله قاچاق از مرز دستگیر شدند، اون اولین باری بود که تهیونگ خودش مستقیم وارد کار می‌شد چرا که همه اعضای باندش کاملا ناگهانی و بی دلیل مسموم شده بودند و اون محموله طی هر شرایطی باید از مرز رد می‌شد پس همراه با جیمین که زیر دست اصلیش بود برای این کار دست به کار شده بودند و بعد، دستگیر شدند، کاملا واضح بود که جاسوس داشتند و همه چیز برنامه ریزی شده بوده و برنامه دستگیری‌شون کاملا از قبل چیده شده بود...
در هر حال الان این قضیه که این جئون احمق احتمالا یه ربطی به مساله دزدی از خزانه داشت رو اعصاب جفتشون رفته بود، براشون قابل قبول نبود که یه نفر بتونه رو دستشون بزنه و چنین پول گنده ای به‌دست بیاره! باید هر طور که شده اون پول رو کش می‌رفتند اما چطور؟
تهیونگ نگاهی به جیمین و جیمین نگاهی به تهیونگ انداخت و کاملا متوجه منظور هم شدند، جیمین رو به کوک کرد و گفت:
- احمقی مثل تو چرا باید اینجا باشه؟ میدونی زندان برای بچه خوشگلا جای خطرناکیه؟
جونگوک که دو لپی مشغول غذا خوردن بود به دهن پری گفت:
- مرسی نظر لطفته
جیمین تیکه مرغی رو که تو دستش بود به سمت صورت جونگکوک پرت کرد و بعد از برخورد با صورتش توی ظرف غذاش افتاد، جیمین تمام تلاشش رو میکرد تا بالاخره یه جوری دعوا رو شروع کنه اما جونگکوک تیکه مرغ رو برداشت و رو به جیمین پرسید:
- هی غذا همینجوری هم کمه مطمئنی میخوای این رو بدی به من؟
مرغ رو به سمتش گرفت و گفت:
- نمیخوری؟
جیمین کلافه به پشتی صندلیش تیکه داد و گفت:
- کوفت کن
و کلافه به تهیونگ‌ نگاه کرد. تهیونگ بعد از خوردن غذاش انگشت هاش رو با دهنش تمیز کرد و به سمت کوک برگشت و گفت:
- یادته گفتم وقتی بیای بیرون تگ رو لباسم قطعا قرمز میشه؟
جونگکوک که در حال خوردن مرغ جیمین بود سرش رو به نشونه مثبت تکون داد و گفت:
- اواوم
و گاز بزرگ دیگه ای به مرغش زد و منتظر به تهیونگ‌نگاه کرد و گفت:
- خب؟
تهیونگ ظرف غذای کوک رو روی زمین پرت کرد و از جاش بلند شد و دستش رو از پشت به یقه‌ی پسر گرفت و صورتش رو به میز کوبید، جونگکوک که یک طرف صورتش روی میز بود گفت:
- من مُردم!
تهیونگ که حسابی عصبی شده بود چند بار دیگه پسر رو به میز فلزی کوبید اما جونگکوک فقط می‌خندید و فریاد می‌زد:
- اون یه قاتله بگیریدش...
تهیونگ سر پسر رو از روی میز بلند کرد و با شتاب روی زمین پرتش کرد، جیمین بازوی تهیونگ رو گرفت و گفت:
- نقشه این نبود!
تهیونگ لبخند کثیفی زد و گفت:
- دقیقا همین بود،‌ مثل سگ بزنش و نذار بزندت.
جیمین طبق گفته ی تهیونگ شروع کرد با لگد به شکم و پهلوی کوک ضربه زد و تهیونگ هم خیلی زود بهش پیوست،‌ افراد زیادی اطرافشون جمع شده بودند و مشتاقانه به دعوا نگاه می‌کردند اما نامجون با آرامش مشغول غذا خوردن بود. دیگه خبری از خنده های جونگکوک نبود و حالا فقط صورت و لب هاش خونی شده بودند و حس می‌کرد می‌خواد خون بالا بیاره.
جیمین و تهیونگ که مطمئن شدند جونگکوک دیگه حتی نای بلند شدن هم نداره بیخیال شدند و گوشه ای ایستادند تا مامورها بیاند و به انفرادی منتقلشون کنند. جونگکوک تقریبا متوجه شده بود تهیونگ و جیمین نقشه مشخصی دارند و احتمالا قصد دارند با هم توی انفرادی حرف بزنند، وقتی صدای قدم های افسر مین رو شنید، تمام توانش رو جمع کرد و پاهاش رو به آرومی بین پاهای تهیونگ قفل کرد و تو یه حرکت تو جاش چرخید و باعث شد تهیونگ با صورت به زمین بخوره، دست های خونیش رو به سمت صورت پسر برد و انگشت هاش رو زیر بینی تهیونگ کشید و با صدای آرومی گفت:
- بین منو تو کسی تنهایی نمیره انفرادی، عوضی!
افسر مین سوت بلندی کشید که جونگکوک دستش رو از روی صورت تهیونگ برداشت و لبخند حال بهم زنی بهش زد، یونگی و چند سرباز دیگه که همراهش بودند هر سه رو گرفتند و به سمت اتاق رئیس بردند.
جونگکوک که به کمک دو سرباز دیگه رو پا بود و جیمین و تهیونگی که بخاطر برخورد با زمین کمی گونه‌ش باد کرده بود هر سه مقابل رئیس زندان ایستاده بودند...
رئیس زندان با عصبانیت رو به تهیونگ کرد و با اشاره به تهیونگ و جونگکوک گفت:
- باید برای شما دوتا قلاده بخرم؟ هوم؟ کیم تهیونگ تو که قبلا انقدر دردسر درست نمی‌کردی! چه مرگت شده؟
جونگکوک خونی که تو دهنش بود رو روی زمین تف کرد و گفت:
-تقصیر من شد، عصبانیش کردم.
رئیس زندان نگاهی به خون روی زمین کرد و چونه جونگکوک رو تو مشتش گرفت و گفت:
- و الان داری من رو عصبانی می‌کنی حروم زاده.
اشاره ای به سرباز ها کرد و گفت:
- اول ببریدش درمانگاه و بعد انفرادی
جونگکوک مقاومت کرد و گفت:
- نه نمیخوام برم درمانگاه حالم خوبه.
یونگی نگاه چندشی بهش انداخت و به سرباز ها اشاره کرد که ببرندش، این اصلا خوب نبود، اگه اینطور می‌شد جیمین و تهیونگ تنها می‌موندند و احتمالا هر نقشه ای که داشتند رو می‌چیدند! تهیونگ تقریبا تنها کسی بود که میدونست سرقت خزانه کاملا کار کوک بوده و قرار بود چه برنامه ای براش بچینه؟
_______
پارت جدید تقدیم نگاهتون
فیک رو به دوستاتون معرفی کنید تا سریعتر پارت گذاری کنم😍
منتظر ووت و کامنت هاتون هستم پس رگباری کامنت بذارید و بگید نظرتون در مورد تهیونگ و کوک چیه؟
مین یونگی افسرنگهبان رو میپسندید؟

4427Where stories live. Discover now