Part 8

355 36 1
                                    

به آرومی در اتاق رو باز کرد و به جی‌کی نگاه کرد. روی تخت و پشت به اون نشسته بود. وارد شد، در رو بست و بهش تکیه داد.

”وجودت رو بعد از این همه مدت باور نمیکنم!”

سرش رو برگردوند و به تهیونگ نگاه کرد. بلند شد و آهسته چند قدم جلو رفت.

”برای خودمم باورش سخته؛ انگار اولین باره که میخوام باهات تنها باشم.”

تهیونگ نیشخندی زد و قدم‌های باقی مونده رو جلو رفت. لباس‌هایی که برای مرد آورده بود رو روی تخت گذاشت و بهش چشم دوخت.

”من یه راهکار خوب برای این خجالتت دارم.”

حالا دیگه نزدیکش ایستاده بود و چشم‌های پرسشگر براقش رو واضح میدید

”چه راهکاری؟”

”باید مست بشی.”

جی‌کی اول با چشم‌های گرد شده و بعد با خنده‌ی عمیقی شروع به قهقهه زدن کرد.

”چی؟”

”باور کن راست میگم، دفعه قبل اینجوری از سد خجالتت رد شدم.”

سری تکون داد و با لحنی که خنده توش موج میزد گفت:
سرش رو جلو برد و توی گردن مرد فرو کرد.
جی‌کی لبخندی زد و با بیرون دادن نفسش، گاز محکمی از گردن تهیونگ گرفت. فریاد تهیونگ بلند شد و جی‌کی با صورت تخسش عقب رفت.

”برای پروژه فردا نیاز به انرژی داریم پس حالاحالاها باید اشتیاقت رو حفظ کنی.”

تهیونگ چشم‌هاش رو ریز کرد و به اون موجود خبیث نگاه کرد.

“جلومو بگیر ولی به وقتش بدجور تلافی میکنم.”

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و با پرت کردن خودش به روی تخت، سری تکون داد.

”چیزی برای خجالت و پنهان کردن نیست، من قبلا ذره به ذره‌ی این تن رو ستایش کردم.”

جی‌کی داغ شدن گونه‌هاش و تیر کشیدن زیر دلش رو حس کرد.
دست خودش نبود که جلوی اون مرد نمیتونست خوددار باشه.
به پشت چرخید و شروع به تعویض لباس‌هاش کرد. تهیونگ به رفتار‌های ضد و نقیض مرد خندش گرفت و البته بهش حق میداد.
نخواست بهش حس بدی القا کنه پس چشم‌هاش رو بست، روی تخت دراز کرد و با گذاشتن ساعدش به روی پیشونیش منتظر موند.
بعد از پوشیدن لباس‌هاش چرخید و آروم به سمت تخت رفت. روی تخت نشست و با خودش کلنجار رفت.
اگه الان بغلش میکرد هول بنظر میرسید؟
اصلا تهیونگ چجوری فکر میکرد؟
اون‌ها قبلا خیلی بیشتر از این پیش رفته بودن…
اما دست خودش نبود این دوگانگی‌ رفتارهاش.
نگاهی دوباره به مرد انداخت و نفس عمیقی کشید.
ساعد دستش رو از روی پیشونیش برداشت و چرخید، هر دو دستش رو به محابا دور تنش پیچید و محکم به خودش فشرد. بوسه‌ای روی شقیقه‌ش کاشت و کمرش رو نوازش کرد.
جی‌کی لبخندی زد و سرش رو بیشتر توی گردن مرد برد. آرامشی که توی این مدت گم کرده بود، حالا داشت زیر نبض این مرد حسش میکرد.
دقیقا همین بود!
اون این مدت همه‌ی تلاشش رو کرده بود تا دوباره زیر این نبض نفس بکشه.

𝐎𝐧𝐞 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭 Where stories live. Discover now