Part 7

407 41 2
                                    

دو ساعتی میشد که همه توی پذیرایی نشسته بودن و کادر پشت صحنه درمورد همکاری و پروژه‌ی جدید بحث میکردن. تهیونگ تمام توجه و نگاهش پی گلش بود و جی‌کی با لبخند جواب نگاه‌ها رو میداد. این وسط پائولا بود که نمیتونست کمی آروم بمونه، نه تا وقتی که نامزدش و بهترین دوست سابق با نگاه‌هاشون‌ برای هم عاشقی میکردن.

”بنظر من بهتره که با پوشش اروتیک از برند لباس زیر شروع نکنیم، فن‌ها ممکنه دچاره سوتفاهم بشن.”

صدای منیجر جی‌کی سکوتی توی فضا به وجود آورد و توجه اون دونفر رو جلب کرد. جی‌کی یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و با تمسخر پوزخندی زد. اخم روی صورت تهیونگ به وجود اومد.
منظورش از سوتفاهم چی بود؟
سرش رو کج کرد و با نگاه نافذش، مرد رو زیر نظر گرفت. دهن باز کرد تا بهش بفهمونه جلوی اون حق نداره هر چیزی که به عقل کوچیکش میاد رو به زبون بیاره ولی جیمین با اشاره‌ی خیلی ریزی، جلوش رو گرفت و خودش شروع به صحبت کرد.

”من متوجه منظورت نشدم دریک؛ یعنی میخوای بگی که ممکنه یه حالت کام‌اوت باشه و اون‌ها جز جامعه ال‌جی‌بی‌تی شناخته میشن؟”

دریک با تایید سرش رو تکون داد و سعی کرد جملات رو توی ذهنش بچینه.

”دریک  تو این رو خوب میدونی که منم یکی از اون‌هام و جی‌کی خیلی وقت پیش کام‌اوت کرده.”

جیمین با کمی چاشنی عصبانتیت گفت و دریک دو دستش رو به حالت آروم کردن پسر بالا پایین کرد.

”من هیچ‌ مشکلی با این موضوع ندارم و قطعا برام قابل احترامه. اما این چیزی بود که منیجر آقای کیم درخواست داده، مثل اینکه توی کره هنوز رسوم خاصی وجود داره و برای وجهه‌ی ایشون خوب نیست.”

جیمین نگاهی به تهیونگ انداخت اما چشم‌های شعله‌ور تهیونگ حالا روی منیجرش نشسته بود. پائولا کمی راضی بود از این شرایط، چون منیجر تهیونگ عمیقا دنبال یه راهی برای درست کردن روابط آیدلش بود؛ مخصوصا رابطه‌ی عاشقانه بین اون دونفر!

”حقیقتا بعضی اوقات باید به بعضی‌ها یادآوری کرد که حد و جایگاه خودشون رو بدونن، در غیراینصورت فکر میکنن خدای تو هستن و تو بنده‌ای که موظفه همیشه سجده کنه!”

لحن پر از تحقیر تهیونگ توی صورتش کوبیده میشد و کسی از اون جمع حق اعتراض رو نداشت. دورادور شنیده میشد که این سلبریتی با استعداد خشم وحشتناکی رو با خودش داره.
منیجرش چشمی توی سالن چرخوند و به نگاه‌های خیره‌ی بقیه لبخندی زد.

”تهیونگ تو خوب میدونی که توی کمپانی برات دردسر درست میشـ…”

”این هیچ ربطی به حرفی که الان زدم نداشت؛ بهتره هرکسی که برای من کار میکنه هر روز به خودش یادآور بشه، تا من اجازه ندم هیچ‌کار و برنامه‌ای انجام نمیشه. دست از تصمیم گرفتن برای من بردارین، قبل از اینکه مجبور بشم حرمت‌ها رو بشکنم.”

𝐎𝐧𝐞 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭 Where stories live. Discover now