(فلش بک، 16 اکتبر 2020 )
فضای خصوصی بار، از دود پر شده بود و به سختی چیزی از دور دیده میشد؛ البته به جز جمعیتی که وسط در حال رقصیدن بودن.
چند دقیقهای میشد که باهم شروع به رقصیدن کرده بودن. اینکه اون پسر رو توی این حالت میدید، براش عجیب بود. اون فقط با خوردن چند شات، کاملا مست شده بود و تقریبا کنترلی روی هیچکدوم از کارهاش نداشت. علاوه بر استعداد توی دلبری کردن، استعداد خارقالعادهای هم توی رقصیدن داشت.
درست حدس زده بود؛ اون پسر فقط زیبا نبود، اون یک افسونگر کامل بود.
درسته توی حالت عادیشم، همین بود؛ اما اون توی مستیش، یک چیزی بیش از پریزاد و یا افسونگری بود که شیطنت میکرد؛ جوری که با هر حرکت، پیچ و تاب بدنش و انحنای زیبای کمرش رو به چشمهای تهیونگ هدیه میداد، باعث میشد قلب ضعیفش چند تپش جا بندازه.
دستش رو به اون کمر باریک رسوند و با حلقه کردن دستهاش، اون رو به خودش نزدیک تر کرد. تا جایی که مطمئن بشه با هر حرکتش، بدنش با بدن خودش تماس پیدا میکنه.
”جیکی، میدونی تو برای واقعی بودن، زیادی زیبایی؟ میدونی با هر حرکتت، هرکسی که از کنارت رد میشه رو مجذوب میکنی؟”
پسر اینقدر غرق سرخوشیِ مستیش بود، که حتی نمیتونست حرفای مرد رو با خودش تحلیل کنه.
”نـ…نه اون تویــ…ـی که زیادی زیبایی. من زیادی خوششانس بودم که تو من رو به عنـ…عنوان همراه امشبت پذیرفتی.”
تهیونگ به لحن مست پسر خندید و بیاراده بوسهای روی شقیقهش کاشت.
اون فقط نمیتونست جلوی احساسی که داشت شکل میگرفت رو بگیره.
”همچنین تو برای تو بار رقصیدن هم زیادی جذابی؛ پس خطرناکه که اینکارها رو تنها انجام بدی.”
پسر چرخید و پشت به تهیونگ، شروع به حرکت دادن باسنش کرد و این کارش، باعث نابود شدن تمام صبری بود، که تهیونگ پیشه کرده بود.
“من اولـ…اولینباره که اینقدر بیپروا دارم زنـ…زندگی میکنم. اولین باره که به یکی اینـ…اینقدر نزدیکم.”
تهیونگ ایندفعه با گرفتن پهلوهای پسر، اون رو از پشت به خودش چسبوند و خرسند از این نزدیکی لب زد:” پس با پارتنرای قبلیت به کلوپ یا بار نمیرفتی که خوش بگذرونی؟ یا مثلا باهاشون نخوابیدی؟”
جیکی دست از رقصیدن کشید، و با چشمهای خمارش برگشت و به تهیونگ خیره شد. دستش رو دور گردن مرد انداخت و سرش رو روی شونهاش گذاشت و حرکاتش رو آروم کرد.
تهیونگ از تغییر ناگهانی پسر تعجب کرد و با گره کردن دستهاش دور کمرش، اون رو در آروم رقصیدن همراهی کرد.

YOU ARE READING
𝐎𝐧𝐞 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭
Romanceخلاصه: سلبریتی معروف آسیایِ شرقی، بعد از سالها زیر نظر و تحت فشار کمپانی بودن، قانونشکنی کرد و عاشق پسری شد که یک شب باهاش خوابیده بود؛ اونا جدا میشن اما جفتشون عهد میبندن که یه روز دوباره پیش هم برگردن. آیا دیدارشون در آینده باعث میشه که خاکستر ا...