Season 2, part 11

3K 208 35
                                    

جونگکوک نگاهی به یونگی انداخت
-این چه راهکاریه یونگی؟ خودت میفهمی چی میگی؟ اشلی؟ اون حتما به خون من تشنست از وقتی که دست رد به سینش زدم
یونگی بلند خندید
-جونگکوک از اول برداشت اون از رفتار تو باهاش اشتباه بود اون فکر میکرد توجهت بهش عشقه ولی تو فقط بخاطر دوستیتون بهش توجه میکردی
جونگکوک دستاشو روی میز گذاشت
-و از اون موقع دیگه هیچی مثل سابق نشد
یونگی نیشخندی زد
-جونگکوک گذشته ها گذشته اون موقع دانشجو بودین و خام راستش من با اشلی صحبت کردم اون حاضره بهت کمک کنه میدونی با یه شوگرددی خفن ازدواج کرده؟ باباشم که پولدار بود
جونگکوک چشماشو ریز کرد
-کِی باهاش صحبت کردی؟ الان کجاست اصلا از کجا پیداش کردی
یونگی پاش رو روی پاش انداخت
-به هر حال منم یه ادمایی دارم از طریق دوست قدیمیش فهمیدم توی کرده زندگی میکنه چند سالی هست. میدونی که اون عاشف سئول بود و بعد از تموم شدن دانشگاهش بر خلاف مخالفت پدر و مادرش با یه مرد فوق العاده پولدار ازدواج کرده. البته من میدونم که علاقش به سئول بخاطر تو بود و شاید اینجوری میخواسته توی هوایی که تو نفس میکشی نفس بکشه
و خندید
جونگکوک اخمی کرد
-کمتر چرت و پرت بگو
بونگی ادامه داد
-به هر حال شمارشو از اون دوستش گرفتم و باهاش تماس گرفتم و یه قرار گذاشتم اول یکم طاقچه بالا گذاشت چون اسم تو رو نیووردم ولی وقتی گفتم شریک جونگکوک میشی حس کردم از پشت تلفن الان سکته میکنه. راستی بهش گفتم که همسر و بچه داری و فکر چرت به سرش نزنه. صداش یکم عوض شد ولی گفت خبر داره از زندگیت فکر کنم استاکرت بوده
جونگکوک ابروشو بالا انداخت
-نمیتونم این ریسکو کنم از کجا معلوم به خاطر انتقام گرفتن از من باهام شریک شه ولب خنجر از پشت نزنه
یونگی از قهوش خورد
-خیلی دیدت نسبت به همه چی منفیه من کلی باهاش صحبت کردم حتی قراره قراردادم بنویسیم که خیال هر دو طرف راحت بشه. ولی جونگکوک من حس میکنم هنوزم حسایی بهت داره که سریع قبول کرد
جونگکوک نفس عصبی کشید
-کاش ساکت شی یونگی. حالا که اینطوره میبینمش ولی اگه حس کنم کاسه ای زیر نیم کاسس با هدفی داره این معامله تمومه الانم چون توی مخمصه هستم قبول میکنم وگرنه هرگز همیچن کاری نمیکردم
یونگی بلند شد
-بس کن جونگکوک این مشکوک بازیا و گارد گرفتنا رو من میرم بهش زنگ بزنم تا یه وقتی هماهنگ کنم که همو ببینین هر چه زودتر بهتر
جونگکوک باشه ای گفت و یونگی از اتاق خارج شد
جونگکوک تو فکر فرو رفت که چجوری دل تهیونگ رو بدست بیاره
کمی فکر کرد و یادش اومد که چند ماه پیش تهیونگ التماس میکرد که یه پاپی بخرن چون عاسق حیووناس محض رضای خدا اون خودش یه پاپی بود و بعد پاپی میخواست اون موقع مخالفت کرده بود چون از حیوونا خوشش نمیاد و حس میکرد برای سوفی هم خوب نیست ولی دلشو به دریا زد و به جیمین زنگ زد
جیمین جواب داد
-بله
جونگکوک گفت
-بدون اینکه ضایع کنی منم صحبت کن احیانا تهیونگ که پیشت نیست؟
جیمین نوچی گفت
و جونگکوک براش توضیح داد
-میخوام تهیونگ رو سورپرایز کنم و براش یه سگ بخرم چون خیلی دوست داره ازت میخوام بدون اینکه بهش بگی از خونه بیارش بیرون برای گشت و گذار ولی همراه با راننده ای که دم دره چون بهش سپردم و باید مراقب بود و بعدش به ادرسی که میفرستم بیا
جیمین اوهوعی گفت
-اووو چه جنتلمن شدی
همون موقع تهیونگ وارد اشپزخونه شد و اشاره کرد کیه
جیمین حرفشو خورد
-باشه یونگی عزیزم پس میخوای برام لباسی که دوست داشتم رو بخری جنتلمن من ولی نباید بهم میگفتی واقعا سورپرایز کردن بلد نیستی. حالا شب بیام خونه با هم حرف میزنیم
و سریع گوشی رو روی جونگکوک قطع کرد
تهیونگ نگاهش کرد
-چیشده؟ چرا زدی تو پرش
جیمین گفت
-گفت لباسی که تو کفشم رو قراره برام بخره اخه این مرد یه ذره عقل تو سرش نداره و از سورپرایز کردن چیزی حالیش نمیشه
تهیونگ غمگین خندید
-خوبه باز همون کارم میکنه جونگکوک که همش درگیر کارشه
جیمین لبخندی زد
-بنظرم این حرفا رو ول کنیم نظرت چیه بریم یکم هوا بخوریم من و تو و سوفی البته با راننده وگرنه جونگکوک سرمو میکنه
تهیونگ بی حوصله گفت
-نه حوصله ندارم
جیمین اخم کرد
-من ابن حرفا حالیم نمیشه
و به سمت اتاق هلش داد
-سریع اماده میشی و میای بریم منم سوفی رو اماده میکنم نه هم نمیگی میخوایم به یاد ایام قدیم یکم مجردی بریم بیرون
تهیونگ هوفی کشید
-باشه باشه ولم کن خودم میرم
و سمت اتاقش رفت و مشغول اماده شدن شد
-لباس سفید گشاد سادش رو با شلوار کرمیش تنش کرد و موهاش رو کمی روی پیشونیش ریخت و کمی تینت به لبای بی روحش زد و از اتاق خارج شد
-من امادم
جیمین با سوفی از اتاق خارج شد
-ما هم اماده ایم
تهیونگ نگاهی به سوفی انداخت و به سمت جیمین رفت و اون رو از جیمین گرفت و بغلش رفت و قربون صدقش رفت
جیمین به سمت در خروجی رفت و تهیونگ هم دنبالش رفت
جیمین نگاهی به لوکیشنی که جونگکوک براش فرستاده بود انداخت و از خونه خارج شد
و سریعتر از تهیونگ به سمت راننده رفت
-خب حتما اقای جئون بهتون گفته ولی طبیعی جلوه کن یکم بگو نمیشه و ابنا منم تهدیدت میکنم
راننده چشمی زمزمه کرد
جیمین صداشو بالا برد
-یعنی چی میدونی اگه اقای جئون بفهمه به حرفمون گوش ندادی چی میشه
راننده با ترس ساختگی گفت
-ولی ایشون گفتن کسی بدون اجازشون از خونه خارج نشه
تهیونگ به سمتشون رفت
جیمین با همون تن صدای قبلی گفت
-یاااا پس تو دسته تبری مواظبمونی الانم اگه نمیخوا اخراج سی سوار ماشین شو و به ادرسب که بهت میدم برو
راننده ادای ناچارا رو در اورد و سوار ماشین شد و جیمین و تهیونگ هم سوار شدن و راننده حرکت کرد
تهیونگ رو به جیمین کرد
-عجب سلیطه ای هستی
جیمین خندید
-ما اینیم دیگه
بعد تهیونگ ادامه داد
-کجا میریم
جیمین که ادرس رو به راننده نشون داده لود گفت
-یه کافه جدید باز شده میگن خیلی قشنگه وایب کشور فرانسه رو میده
تهیونگ لبخند تلخی زد
-یادش بخیر قبلا میخواستم وقتی درس خوندم و کار کردم برم فرانسه
جیمین نگاهش کرد
-الانم میتونی بری شوهر به این پولداری داری
تهیونگ پوزخندی زد
-جیمین ول کن نمیخوام ازش حرف بزنم حداقل امروز رو
جبمین باشه ای گفت و بعد نیم ساعت به محل موردنظر رسیدن و از ماشین پیاده شدن
تهیونگ نگاهی به خیابون انداخت
-پس کافه کجاست
جیمین دست تهیونگ که سوفی تو بغلش بود رو گرفت
-اول بیا بریم پانسیون حیوانات یکم انرژی بگیری خیلی وقته نرفتی پیش حیوونا
تهیونگ خواست مخالف کنه ولی حس دوست داشتن اون موجودات خوشگل مانعش شد
پس با جیمین به سمت داخل رفت کمی جلوتر رفتن که با دیدن جونگکوک که یه سگ پامرانین کیوت دستش بود شوکه شد
-تو... اینجا چیکار میکنی
جونگکوک لبخندی رفت و بهش نزدیکتر شد
-اینم سگی که همیشه دوست داشتی داشته باشیش هدیه برای همسر بینظیرم
تهیونگ اخم کرد و خواست چیزی بگه که سوفی دست و پا زد تا سگ رو لمس کنه
پس تهیونگ تسلیم شد و روی صندلی ای نشست و جونگکوک هم کنارش نشست سوفی با ذوق دستشو به پاپی کیوت زد و میخندید و سگ هم خودشو تکون میداد
تهیونگ انگار کمی نرمتر شده بود و محو اون سگ کیوت شده بود و نازش میکرد
جونگکوک لبخندی زد
-حالت بهتر شد؟ نمیخوام هیچوقت ناراحت باشی
تهیونگ بهش نگاهی کرد و جیمین سریع گوشیش رو از جیبش در اورد و این لحظه خانوادگی رو با گرفتن عکسی ثبت کرد...

ادامه دارد...

سلام دوستای خوبم امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه و با نظراتون حمایت کنین

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now