وویونگ :
حدود نیمه های شب بود روی تراس نشسته بودم و پنبه که توی بغلم بود رو نوازش میکردم
نمیتونستم فکرم رو از اتفاقا گذشته به خصوص دیشب بگیرم
سان اصلا شبیه تفکراتم نبود قبل از اومدنم به اینجا از نظرم اون یه عوضی بود که جون هیچ کسی براش اهمیت نداره ... یه انسان که هیچ احساسی توی وجودش نیست
اما اون دقیقا برعکس تمام تصوراتم بود همین الانشم میدونستم که اون چه کار های بیرحمانه ای میکنه ولی چیزی که من احساس کرده بودم اون فقط یه پسر جوان و همسن خودم بود که دوست داشت بهترین هارو برای افراد مهم زندگیش فراهم کنه
نمیدونم چه اتفاقی در گذشته براش افتاده که اینجوری شده اما من میتونستم گرمای قلبش رو احساس کنم
دلم میخواست برای نجات دادنم از دست اون مرد مست ازش تشکر کنم اما توانایی رو در رو صحبت کردن در موردش رو نداشتم
اما مثل اینکه راه دیگه ای وجود نداشت
پنبه رو توی جاش گذاشم و به ارومی از اتاقش خارج شدم
نگاهی به اتاق کار سان انداختم طبق چیزایی که فهمیده بودم معمولا این ساعت اونجا بود چراغ روشن اتاق تاییدی بر روی تفکراتم شد
با خوشحالی در زدم اما تا چند دقیقه جوابی نگرفت
با تعجب و کمی از روی کنجکاوی به ارومی لای در رو باز کردم و تونستم سان رو ببینم که سرش رو روی دستش گذاشته بود و پشت میز به خواب رفته بود
مغزم بهم تشری زد که جلو تر نرم و بهتره فقط به اتاق خودم برگردم
اما چیزی باعث شد که برای اولین بار به منطقم توجه نکنم
با قدم هایی که سعی میکردم کمترین صدا رو ایجاد کنن تا سان از خواب نپره به سمتش رفتم و درست در کنارش ایستادم
نگاهی به چهره ی معصومانش توی خواب انداختم
اروم دستم رو جلو بردم و نوازش گونه روی موهای ابریشمیش کشیدم
ناخوداگاه لبخندی به چهرش توی خواب زدم
+ازت ممنونم سان برای همه چیز
اما کی میدونست آیا سان واقعا اونشب خواب بود؟
....
چند ماهی از اومدنم به اینجا میگذشت و همه چیز به روالی عادی پیش میرفت
رابطم با افراد باند پیشرفت کرده بود
حدود یک هفته ی پیش بود که سان به همراه سونگهوا و تعدادی از افراد برا بستن قرار داد جدید با یکی از رئیس باند های مواد مخدر چین از کشور خارج شدن
با رفتنشون احساس میکردم عمارت کاملا خالی شده
تنها کاری که در طول این هفته انجام میدادم وقت گذروندن با پنبه و گاهی یجی و هونگ جونگ بود و همین باعث میشد بیشتر از همیشه احساس تنهایی و دلتنگی بکنم ....
ووت فراموش نشه💜🤍
YOU ARE READING
𝘿𝙚𝙘𝙚𝙥𝙩𝙞𝙤𝙣
Romanceسان رئیس مافیای مواد مخدر که حتی سران پلیس از اون وحشت دارن در این میون وویونگ پسری جوون از تیم مبارزه با مواد مخدر که به دنبال تلاش های زیادش راه ورود به این باند رو پیدا میکنه تا سان و تمام دم و دستگاهش رو از بین ببره چی میشه اگر حسی ممنوعه بین ا...
