با ترس به در ورودي زيرزمين نگاه كردم، قامتش بين نوري كه از بالا ميومد حاله ترسناكي رو به وجود اورده بود و من براي بار چند هزارم به حماقت خودم لعنت فرستادم، با يادآوري لايو لكيشني كه با اصرار سونا براشون ارسال كرده بودم با اميد به جيب شلوارم دست كشيدم كه جاي خالي موبايل بهم دهن كجي كرد
_چرا هنوز لباساش رو نپوشيده ؟
با داد معلم پارك و نگاه ترسناكش به خودم لرزيدم و بيشتر به سمت ديوار عقب نشينش كردم، پسري كه اول اومده بود با غيض نگاهم كرد.
*خيلي بهش گفتيم كه بپوشتشون ولي گوش نداد- اون با ما فرق داره ارباب
معلم پارك براي اين كه همقدم باشه روي زانوش نشست و با ديدن چهره ترسيدم پوزخند معناداري روي لباش نشست.
_پس نافرماني ميكني ؟ هنوز خيلي زوده براي گردن كشي كردن ...... بزار از يه سوال ساده شروع كنيم ........... اسمت چيه؟
جوابي كه ميخواست بشنوه رو ميدونستم ...... همشون از اول اون اسم رو ميگفتن ........ پس اونم ميخواست همينو بشنوه ولي من هويت داشتم مثل اونا يه ديونه نبودم كه احتمالا شستشوي مغزيش دادن
از ترس چيزي كه ميخواستم بگو سرم رو تا بيشترين حد خودش پايين انداختم
+ جانگ كوك .... جئون ج........
با سوزشي كه توي يه طرف صورتم حس كردم برق از سرم پريد
_دوباره ميپرسم اسمت چيه ؟
با بلندي صداش تنم از جا پريد ... ازش ترسيده بودم ولي نميخواستم عقب بكشم نه حداقل با يه تاتر بچه گانه
+جان.....
با كشيده شدن موهام وادار شدم به چشماي به خون نشستش نگاه كنم .... سوزش سرم به قدري وحشتناك بود كه يه لحظه ريه هام نفس كشيدن رو فراموش كردن
_نه انگار تو واقعا فرق داري نميشه باهات مثل آدم حرف زد ... اينجا اون مدرسه مسخره نيست كه هركاري دلت خواست بكني
.
.
_ببريدش اتاق تاريك تا بفهمه كجا اومده
اتاق تاريك ؟ هيچ پس زمينه ذهني نداشتم كه كجا ميتونه باشه ولي با ديدن پوزخند روي لباي نفرين شدش و صورت سفيد شده پسراي توي اتاق خوب ميدونستم اونجا قرار نيست اتفاق خوبي بيفته
&ارباب .... بهش يه فرصت ديگه بديد .... اون تازه اومده اينجا ... هيچي نميدونه ...تازه كمتر از ده دقيقه بهوش اومده ما حتي قوانينم بهش نگفتيم
_داري برام تعيين تكليف ميكني ؟
اون پسر ترسيده بود ..... ولي سرش رو به طرفين تكون داد و حرفش رو ادامه داد
& نه ..... نه ارباب .... فقط گفتم اين گربه چموش بهتره اول قوانين بدونه تا موقع تنبيه بدونه داره براي چي تنبيه ميشه و بيشتر ياد بگيره
YOU ARE READING
Wrong crash
Fanfiction📚 خلاصه : جانگ کوک یه پسر دبیرستانیه که به شدت روی معلم جایگزین مدرسشون پارک جیمین کراش میزنه و به خاطر این که اون کمتر از یک ماه دیگه توی مدرسست برای بدست اوردنش به معلمش پیشنهاد یک شب رابطه رو میده ، رابطه ای که کل زندگیش رو دستخوش تغییر میکنه و...
