تهیونگ قدمی به پسرک نزدیک شد تا بتونه به خوبی رایحه ی قوی جیمین رو به همراه رایحه ی خفیف توله هاش رو حس کنه.
با نزدیک تر شدن تهیونگ به جیمین، پسرک حس کرد که توله هاش به جنب و جوش افتادند..
گویا با حس کردن رایحه پدرشون حسابی ذوق زده شده بودند.
تهیونگ به آرومی کنار پسرک قرار گرفت و با تردید دستش رو پشت کمر پسر گذاشت و با رد نشدن از سمت جیمین، لبخند محوی روی لب هاش شکل گرفت.
+ چرا اومدی اینجا؟!
با شنیدن صدای آهنگین پسر که براش زیباترین موسیقی در تمام جهان بود، لحظه ای سکوت کرد.
جیمین که جوابی از تهیونگ دریافت نکرد، به نیمرخ پسر که به مقابلش زل زده بود و چیزی نمیگفت، نگاه کرد.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و سرش رو به سمت پسرک امگا چرخوند که باعث شد با چشمای نقره ای و شفاف امگاش چشم تو چشم بشه.
دستش رو بالا آورد و خیلی آروم روی گونه ی نرم پسرک حرکت داد و لب زد: نمیتونم برای دیدنت بیام؟؟ نمیتونم دلتنگت بشم و بیام به دیدنت؟!
جیمین اتصال بین نگاه هاشون رو شکوند و صورتش رو عقب کشید که باعث شد دیگه نتونه انگشت های کشیده و سرد پسر رو روی گونه های داغش حس کنه.
+ هربار با اومدنت دوست داری منو زجر بدی؟! از این کارت لذت میبری؟!
تهیونگ تک خنده ای کرد و انگشتاش که پشت کمر پسرک قرار داشتند رو بهم فشرد و گفت: یعنی با دیدن من اذیت میشی؟! فکر کردم هربار که منو میبینی خوشحال میشی..
جیمین دستاش رو جلوی شکمش بهم قفل کرد و آهی کشید: میشه بگی باهام چیکار داری؟! به خوبی معلومه میخوای چیزی بهم بگی..
تهیونگ ابروی سمت چپش رو با فهمیدن باهوشی پسرک بالا انداخت و همینطور که به نیمرخ دلربای پسرک نگاه میکرد، لب زد: خب... آره اومدم یه خبر خوب بهت بدم که مطمئنم خوشحال میشی.
جیمین با کنجکاوی راجب حرف پسر بزرگتر لب هاش رو خیس کرد و لب زد: چه خبری؟!
تهیونگ همون فاصله خیلی کم بین خودش و جیمین رو به صفر سوند و گفت: به ماتیاس همه ی حقیقت رو گفتم... گفتم بهش علاقه ای ندارم و من خانواده ی خودم رو دارم... جفتم و بچه هام رو دارم..
جیمین با شنیدن حرفای پسر تپش قلب گرفت..
یعنی واقعا تهیونگ همچین کاری کرده بود؟!
یعنی به خاطر او این کارو کرده بود؟!
یعنی اینقدر برای تهیونگ ارزشمند بود؟!
اما... صـــبر کن..
نباید بدون فکر کاری میکرد که بعداً پشیمون بشه...
از کجا معلوم تهیونگ حقیقت رو بهش میگفت؟!
از کجا معلوم با یک دروغ ساده اونو خر نمیکرد؟!
هوم.. از کجا معلوم؟!
YOU ARE READING
🔞🖤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖❤🔞
Randomنام:❤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖🖤 کاپل اصلی: ویمین.سپ. کاپل فرعی: نامجین تعداد پارت: 36 وضعیت: تکمیل. 🔞💦بیشتر پارت های این فیک دارای اسمات هست... پس اگر از اسمات خوشتون نمیاد، نخونید..🔞💦 داستان در مورد یک ازدواج اجباری است... ازدواجی که...
🤒Part:30💕
Start from the beginning
