HoesTea:
خبJcock:
*مضطربانه سرفه کردنJimmy:
شروع میکنیم😒Tea:
جینی؟Tea:
جون؟Tea:
اینجایید؟Jinie🌻:
سلامNamjohn:
من اینجام🤩🤩🤩Tea:
شنیدم یونگی و هوبی یه چیزی برای گفتن بهتون دارنJcock:
Hoebi:
اوه هاها امYoongi:
ببخشید باید سگمو ببرم پیاده رویHoebi:
تو سگ نداری کله کیریJcock:
ستنتنشسدنتستYoongi:
عه واقعا؟ پس وقتشه یکی بگیرمHoebi:
منو اینجا تنها نذارYoongi:
✌🏻👋🏻🤙🏻Namjohn:
واقعا رفتHoebi:
لیتل فاکینگ شتJinie🌻:
چی میخواستی بهمون بگی؟Hoebi:
خب موضوع اینهNamjohn:
ادامه بدهHoebi:
ببینHoebi:
یونگی میخواد با من زندگی کنهJinie🌻:
??Namjohn:
ها؟Hoebi:
آره میخواست خودش بهتون بگه ولی خیلی خجالت میکشیدHoebi:
واسه همین تظاهر کرد داره سگ میخرهNamjohn:
چرا یونگی میخواد با تو زندگی کنه؟Hoebi:
گفت میخواد بیشتر ببینتمHoebi:
ولی هیچوقت اعتراف نمیکنهHoebi:
پس ازش سوال نکنیدTea:
او بیبی داری چیکار میکنی؟Hobie:
و اره اون میخواد بیاد اینجا پس جینی تو باید بری پیش جونJinie🌻:
فکر میکردم ازم خوشت میادHoebi:
نههههههههه ازت خوشم میادHoebi:
جدا میگمHoebi:
نمیخواستم بری ولی داشت اصرار میکرد
YOU ARE READING
Colorless Rainbow ~|| Hopegi/Namjin/Vminkook Au Persian Translate
Fanfictionیونگی و هوسوک از هم متنفرن. واقعا متنفرن. تا زمانی که یونگی پیام ناشناسی دریافت میکنه. -- ꨄ ☼☽ نام: رنگین کمان بی رنگ ☼☽ کاپل: سپ. نامجین. ویمینکوک ☼☽ ژانر:تکستینگ، فلاف، انگست ☼☽writer: @sunkltten ☼☽cover by: @im_jonas